...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

۱۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

یکی از چیزهایی که باعث میشد با افتخار بگم تو شهر تبریز زندگی میکنم این بود که شهر ما فقط معروف به "شهر بدون گدا" نبود، عملا هیچ گدایی تو سطح شهر تبریز نبوده و نیست... اما بعید میدونم من بعد، با این همه گرونی باز هم بشه به تبریز گفت شهر بدون گدا!

امروز یه پسر 10-12 ساله اومده بود محل کارمون... از صاحب کارمون میخواست که بهش پول بده، یه جورایی داشت گدایی میکرد... صاحب کار ما با اینکه ادم به شدت دست و دلبازیه حتی حاضر نشد هزار تومن هم به اون بچه بده، دلیل خوبی هم داشت! می گفت اگه از الان شروع کنه بجای کار کردن گدایی کنه و ببینه خوب میتونه پول دربیاره، دیگه هیچوقت تن به کار نمیده!! توی همون حین هم منو همکارام داشتیم توی سایت های مختلف دنبال یه شغل دوم میگشتیم... حتی کار در منزل! تا جایی که یه مورد هم پیدا کردیم و از صاحب کارمون خواستیم زنگ بزنه و شرایط اون کار رو بپرسه و یه جورایی شرایطش مناسب ما نبود و بی خیالش شدیم!

خیلی اعصابم خورد شد که منه دختر دارم در به در دنبال یه کار دیگه میگردم، بعد خونواده ها پسرشونو میفرستن واسه گدایی، پسری که هم قدرت بدنیش از من بیشتره، هم خیلی از کارهایی رو که من نمیتونم بخاطر دختر بودنم انجام بدم، میتونه انجام بده!

البته خب فک کنم دیگه باید به این شرایط عادت کنیم و شاهد صحنه های بدتر از این مثل دزدی و جرایم دیگه هم باشیم! وقتی درآمد ها ثابته و کار نیست و قیمت ها داره روز به روز میره بالا، طبیعیه که مردم واسه رفع نیازهاشون برن دنبال دزدی و برنامه های دیگه! مسئولا هم که ماشاا... بجز خودشون هیشکی براشون مهم نبوده و نیست!

+ سریال کره ای "شکارچی شهر" رو نگاه میکردم، طرف بخاطر یه کینه ای که از چندتا از مسئولای کشورشون داشته، سعی داره کارهای فساد اونا رو، رو کنه و تحویل قانون بده و اینجوری انتقام بگیره... با خودم میگفتم اگه تو کشور ما هم یه شکارچی شهری بود اصلا کسی میموند که نشه ازش فسادی رو کرد؟! خیلی باید خوشحال باشیم که شکارچی شهر نداریم و از خیلی چیزا بی خبریم!

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۷ ، ۱۳:۲۰
بی نام
اون زمان که ما دانشجو بودیم همون روزای اول کلاس به دو گروه تقسیم شد... پسرا و دخترا، که هیچکدوم با هم سر سازگاری نداشتیم... بعدها که رابطه ی بعضی دخترا با پسرا بهتر شد کلاس تقسیم شد به دو دسته ی بومی ها (تبریزی ها) و غیر بومی ها (خوابگاهی ها) که تا پایان دوره ی کارشناسی هم این تقسیم بندی و ناسازگاری ادامه پیدا کرد! دوستای من معمولا هر کدومشون توی هر دسته ای که بودن با یه نفر از همون دسته رابطه ی صمیمانه ای داشتن، به طوری که جیک و پوکشون باهم بود، از همه چیز هم خبر داشتن، اما من هیچوقت سعی نکردم با هیچکدومشون صمیمی بشم و با همه ی بچه ها ( از هر دوسته) رابطه ی دوستانه ی یکسانی داشتم! الان همونایی که با هم زمانی خیلی صمیمی بودن شدن تشنه ی خون همدیگه و از هم متنفرن و اینا... چرا؟! چون یکی به دوست پسر اون یکی نظر داشت، اون یکی دو به هم زنی میکرد، یکی دیگه به همون دوست صمیمیش حسودی میکرد و ...! من اما الان هم، با همشون رابطه م خوبه و با هیچکدومشون هیچ مشکلی ندارم! (مزایای بی طرف بودن در رفاقت و روابط و از این صوبتا!)
الان تو محل کارم هم این دو دسته وجود داره؛ محل کار ما اول یه ورودی داره که تقریبا 5 نفر اونجا مشغولن، بعد چندتا پله میخوره میاد پایین و تقریبا 5 نفر هم اونجا هستن (که منم این پایینم)... این دو دسته به دسته ی "بچه های بالا" و "بچه های پایین" مرسوم ان! اینجا هم مثل همون دانشگاهمون بالایی ها حرف هایی دارن که پایینی ها ازشون بی خبرن و پایینی هم حرفهایی دارن که بالایی ها نمیدونن... من اما از حرف های هر دو گروه کلا بی خبرم! یعنی اصولا اخلاقی دارم که کسایی که برام بیشتر از یه دوست یا همکار نیستن، زندگیشون، خوشبختیشون، بدبختیشون حتی، برام مهم نیست! دلیلی هم نمیبینم که بخوام ازشون پرس و جو کنم که مثلا رابطه ت با شوهرت و خونواده ش یا دوس پسرت یا فلان فامیلتون چطوره!! اگه هم چیزهایی میدونم خودشون بی هوا اومدن گفتن و رفتن... من حتی بعد از اون هم حتی ذره ای کنجکاوی نداشتم که بدونم بعدش چی شد و آخرش به کجا رسید... چون واقعا برا من مهم نیستن!
دیدین وقتی پیش یه بچه میخوان یه سری حرفا رو بزنن، همه چشم و ابرو تکون میدن که بچه اینجا هست و نگین؟! الان مدتیه من شدم همون بچه توی جمعشون! یهو که دارن حرف میزنن یکی از یه طرف، اون یکی از یه طرف چشم و ابرو تکون میده که ادامه ندین!! واقعا اینا پیش خودشون چی فک کردن؟! مثلا فک کردن من نمیبینم این رفتارشونو؟! یا مثلا خودشونو اینقد مهم میدونن که من در به در منتظر اینم که یه حرف لا به لای حرفاشون بشنوم و کیف کنم که فهمیدم تو زندگیشون چه خبره؟! جالبه که من از همه شون بزرگترم و اگه این کارهای مسخره شونو به روشون نمیارم و مثل خودشون احمقانه رفتار نمیکنم این نیست که نمیفهمم، واقعا علاقه ای به شنیدن حرفاشون ندارم!! روایت داریم که میفرماید:
هرگاه سه نفر در اتاقی بودند، دو نفرشان جدا از رفیق خود، نجوا و صحبتِ درِ گوشی نکنند؛ چرا که این کار، او را اندوهگین می سازد.
امام کاظم(ع)، ج1، ص497
حرفم اینه که همه مون حرفهایی داریم برا گفتن، اگه منو شایسته ی این نمیدونین که حرفاتونو بگین اصلا برام مهم نیست، خیلی هم از این بابت خوشحالم و ازتون ممنونم، چون اگه حرفی رو به من بزنین و بعدها از جای دیگه درز پیدا کنه ممکنه اولین نفر به من مظنون بشین و کلی اعصاب خوردی بوجود بیاد (کما اینکه همین ماه پیش یه همچین اتفاق مشابهی افتاد و اصلا دلمم نمیخواد چیزی راجع به هیشکی بدونم) ولی بهتره که ادب رو رعایت کنین و حرفاتونو توی جاهایی مثل تلگرام بزنین! از طرفی من کلا میزم جایی خیلی دورتر از میز همه ی شماس... خیلی راحت میتونین پیش همدیگه (جایی که من نیستم و خیلی دیر به دیر کارم اون طرفا میوفته) حرفاتونو بزنین ولی آدم رو خر فرض نکنین که اگه اینکار رو بکنین باید بگم که در نهایت احترام خر خودتونین!
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۷ ، ۱۱:۱۰
بی نام

حساب کتاب این روزا از دستم در رفته شدید... فقط می شینم پای سریال و فیلم... کلا متنفرم از این سبک زندگی اما متاسفانه وقتی فشار اقتصادی به آدم وارد میشه و بخاطر مشکلات اقتصادی نمی تونیم پولمونو واسه هر کاری که دلمون میخواد (اعم از تفریح و گردش و خرید و ...) خرج کنیم مجبوریم رو بیاریم به سرگرمی های کاذب و گاها مضر! بعد مسئولا میشینن الکی تز میدن که چرا جوونامون به فنا رفتن و اینا! در نهایت به این نتیجه میرسن که جوونا برن تو مسجد و حسینه و امثالهم فعالیت کنن، خداییش جدی میگن یا شوخی میکنن؟ لابد انتظار دارن بشینیم اوقات فراغتمونو نمازهای قضا برای امواتمون بخونیم؟ 

واقعا سوال من اینه که اصلا براشون مهمه چی داره به سرمون میاد یا فقط خودشونو خونواده شون مهمن؟ نمیدونم چرا وقتی جواب این سوال رو میدونم هی همیشه هم می پرسم! مگه میشه ما براشون مهم نباشیم :) بالاخره هرچی باشه به صدقه سری ماس که دارن کیف و حال میکنن! 

بگذریم! توی همین بی خبری ها باخبر شدم فردا ولادت امام رضاس! عیدتون مبارک... من که چیزی از امام رضا نمیخوام جز اینکه ما رو از شر اونایی که خودشونو خوب نشون میدن نجات بده (چه خودی، چه غیر خودی)... درسته ها امام رضا همون اولین باری که زائرش شدم حاجتمو داد و بعدا اسم منو نوشت توی لیست سیاه، ولی خب نمیشه که بدون خوردن شیرینی (همون حاجت گرفتن) بهش کادو بدم و بشم اونی که میخواد! میشه؟ دارم باهاش معامله میکنم... امامه خودمه :) خودم میدونم و امامم :)

جدی جدی شروع کردم زبان جدید یاد بگیرم... تو نت سرچ کردم میگفت بهترین زبانها اسپانیایی و المانی و فرانسه س (البته بعد از انگلیسی) ولی خب من با نظر اونا چیکار دارم؟ فعلا این زبان رو یاد بگیرم، عمر و شوق و ذوق و فرصت و انگیزه ای هم اگه موند بعدها میرم دنبال زبان فرانسه که به اونم شدیدا علاقه دارم :) 

عکس میزمه سرکار! حالا اون بستنی چی میخواد تو عکس و نقشش دقیقا چیه، نمیدونم :) 

+ واقعا من پست جدید نمیذارم کسی هست بیاد هی به وبلاگ من سر بزنه؟؟ هر وقت اومدم دیدم حاضرین در سایت رو یه نفر زده... اون "یه نفر" هرکی هستی دمت گرم که هیچوقت ناامید نمیشی و همیشه هستی :) (شایدم خودمم) :))
+ این آماری که وبلاگ میده که مثلا فلان قدر بازدید داشتی و فلانه عایا واقعیه یا حبابه؟ من که دیگه به هیچی اعتماد ندارم! 
۱۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۰۴
بی نام