...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

348. فعالیت کودک درون :)

دوشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۶، ۰۳:۰۸ ب.ظ

میلاد تو یه فروشگاه ظروف مسی (رونالدو!) کار میکنه، رفته بودیم اون طرفا گفتیم یه سری به میلاد بزنیم، میلاد اون علاءالدین کوچولوهای مسی رو خیلی تعریف کرده بود، خیلی دلم میخواست از نزدیک ببینمشون، داخل که شدیم گفتم میلاد من اومدم فقط اون علاءالدین رو ببینم، منم اولین بارم بود که صاحب کار و بقیه ی همکاراشو میدیدم، اونام اولین بارشون بود منو زیارت میکردن :)خلاصه همین که چشمم خورد به اون علاءالدین یهویی ذوق کردم و گفتم واااااااای چه نازهههههههه! فک میکردم فقط مامان پیشمه و میلاد! شب میلاد اومده خونه میگه خواهر جون (میلاد منو خواهر جون صدا میکنه و آبجی رو آبجی! اون موقع ها که کوچیک بود وقتی اذیتش میکردم اونم که زورش به من نمیرسید منو خر جون صدا میزد، مامان که میخواست دعواش کنه میگفت من خواهر جون رو تند تند تلفظ میکنم شما اونجوری میشنوین خخخخ) توروخدا تو دیگه فروشگاه نیا، آبرو واسه من نذاشتی! میگم مگه چی شده؟ میگه اونجا شریکه صاحب فروشگاه ازم پرسید میلاد خواهرت چند سالشه؟ منم گفتم بیست و هفت، هشت! چطور؟ گفت با اون سنش خجالت نمی کشه ادای بچه ها رو درمیاره! خواهر جون توروخدا دیگه نیا!!! گفتم میلاد مگه ذوق کردن واسه چیزی که قشنگه خجالت داره؟ کدوم پدر سوخته ای اینو گفته بگو خودم بیام جوابشو بدم! یهو میلاد گفت غلط کردم ببخشید! )ضعیف کُشی خخخ) 

مهندسی های مامان من تمومی نداره! این وضع آشپزخونه س فعلا تا یه هفته!

 اولتیماتوم داده که توی این یه هفته غذا فقط سیب زمینی آبپز داریم کسی هم حق اعتراض نداره! آب گرم هم نداریم و حموم و اینام تا اطلاع ثانوی تعطیل! وضعیت در حد شعب ابی طالب! از همینجا اعلام میکنم که هر گونه کمک های مادی و معنویتون رو با جان و دل پذیرا میباشم (ولو یه آغوش گرم واسه تحمل این سختی ها خخخ) 

تحت تاثیر قرار گرفتین که شماره کارت بدم یا هنوز زوده؟

به به! چه برفی میومد! حیف که این برفا از اون برفایی بود که زود آب میشن وگرنه میرفتم یه آدم برفی هم قد مهیار (فداش بشم الهی) درست میکردم و حالشو میبردم!

 کسی رو هم نداریم باهاش بریم برف بازی با گلوله های برفی بزنیم تو سر و کله ی هم یکم بخندیم! هییییی روزگار...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۰/۲۵
بی نام

نظرات  (۱)

بگم خونه ای ما از شما بدتره باور می کنی تحت تاثیر قرار می گیری؟:)

پاسخ:
اره چرا باور نکنم! فعلا موجودیم صفره، پول داشته باشم کلا احساساتی عمل میکنم :)

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.