425. آشتی کنون :)
مثلا با دوست داداشت که چند سالی هم ازت کوچیکتره قهر باشی و قبلا هم باعث شده باشی که اون یکی از همکاراتو ببینه و بپسنده و خواستگاریش بره و اینا، بعد اون چون تو باهاش قهر بودی بیاد محل کارمون (محل کار منو نامزدش) بعد واسه آشتی کنون با خواهر بزرگش (که من باشم) شیرینی بخره بیاره... بفرمائید شیرینی :)
البته آخراش یادم افتاد یه عکس بگیرم، این عکسم نامزدش گرفت و برام فرستاد چون گفتم عکس شیرینی ها رو برا وبلاگم لازم دارم :)
امیدوارم این دوستم و دوست داداشم خوشبخت بشن :) براشون آرزوی خوشبختی دارم... فقط یه مساله هست... اینا واسه عروسیشون ما رو دعوت کنن ما طرف عروس میشیم یا داماد؟!
+ قابل توجه بایقوش سابق: ما از اوناشیم که واسه دوستامون موقعیت ازدواج جور میکنیم، اگه پیشنهاد دادم که دخترای محل کار ما رو بیای ببینی مطمئن باش نیتم خیر بوده، به شرطی که نیت شما هم خیر باشه ان شاء ا... :)
++ کارمون خیلی زیاده این روزا... مثلا امروز رسما ۱۲ ساعت سرکار بودم... ۱۰ ساعت بیشتر از روزهای عادی، معلومه که کمرم زیر بار اینهمه فشار خم میشه :)) هیشکی ندونه فک میکنم این ۱۲ ساعت بی وقفه توی معدن ذغال سنگ مشغول بودیم :))