...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

451. توتِ بارون زده :)

شنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۱۳ ب.ظ

دیشب جای خیلی هاتون خالی، بارون و تگرگ به حدی شدید بود که اگه یه دقیقه کسی میرفت بیرون و بدون چتر زیرش وامیستاد، مثل این بود که دوش گرفته! یعنی خیلی شدید... یه درخت توت خیلی بزرگ توی راهم هست، همش به اون فکر میکردم که الان این بارون و تگرگ میزنن همه ی توت هاشو می ریزن زمین! درسته که دونه های این توت ها خیلی درشت و آبداره اما خیلی بی مزه س! با این حال طرفدارهای خودشو داره! 

قبلاها بدون توجه به اینکه چی رو زیر پام له میکنم از این مسیر رد میشدم و عین خیالمم نبود، تا اینکه یه روز که از دانشگاه برمی گشتم دیدم یه پیرمرده داره از روی زمین این دونه های توت رو جمع میکنه که بخوره... خیلی ناراحت شدم، از اون موقع تا حالا هر وقت از زیر این درخت یا درختای توت دیگه که میخوام رد شم خیلی مراقبم که یا توت ها رو له نکنم یا کلا مسیرم رو عوض میکنم که لااقل زیر پای من چیزی له نشه! 

میخواستم این پست رو ظهر بذارم اما گفتم یوقت شما روزه خواران... یعنی ببخشید روزه داران دلتون میخواد مدیون میشم! خداییش با دیدن خوردنی دلتون میخواد؟؟ من یادم میاد چند سال پیش توی همین ماه رمضون یه همکاری داشتیم که الان مادره دوتا پسره دوقولوعه، با دهن روزه تو نت عکس خوشمزه ترین غذاها رو سرچ میکردیم و نه تنها دلمون نمی خواست خیلی هم از اینکار لذت میبردیم! روزه گرفتن واسه تمرین عزت نفسه، یعنی چیزی جلوی چشات باشه و نخوری و بتونی جلوی نفستو بگیری! چه فایده داره واقعا هیچی نباشه برا خوردن بعد بگی روزه بودم! (روزه داری شامل بقیه ی کارهای دیگه هم میشه؛ حالا خوردن رو فقط مثال زدم!) 

+ با نوشتن پست قبلی چه اعتراف هایی که از وبلاگ نویس ها نگرفتم :)) فک‌ نمیکردم تجربه های مشترکی داشته باشیم :)

+ کامنت های پست قبلی رو هم بخونین، خالی از لطف نیست :)

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۳/۰۵
بی نام

نظرات  (۵)

خیلی خوبه این کار مام طرف مون پر از درخت توته اون روز از درخت توتی که از حیاط بانک آویزون شده تو کوچه مون برای ایلیا توت چیدم. بچه دفعه ی اولش بود انگار توت میخورد کلافه مون کرد تا شب که من توت میخوام بازم.
منم هیچ حسی به عکس غذا و خوردنی ندارم وقتی روزه ام کلا میلی به خوردن ندارم زیاد حتی موقع افطار هم خیلی نمیخورم. به این امید که بعد از ماه رمضون یکم لاغر شده باشم:)
کامنت ها خیلی طولانیه آخه :(
پاسخ:
بچه س دیگه حالا مزه ی اون توت براش خوشمزه بوده دلش میخواسته دیگه :))
منم امید دارم به لاغری اما متاسفانه نمیدونم چجوریه که تو ماه رمضون بیشتر از هر ماه دیگه ای چاق میشم! :))
پیشنهاد بود خوندن کامنت ها... میتونی نخونی :))
چقدر خوب بارون و تگرگ و اینا.. :) البته از اوناییش بوده که شما دوست ندارین خیلی.. :)) یه نمی میزد.. آروم.. توتی هم بر زمین نمی افتاد.. :) اونجوری خوب بود..

توت بی مزه من خیلی دوست نداشتم.. اینکه فعل گذشته به کار میبرم چون قدیما خیلی بیشتر تو نخ این چیزا بودم.. :) ولی شیرین اینا باشه خیلی خوبه.. :) یا مثلا نرم باشه تو دهن آب بشه.. :)

آره آفرین کار خیلی خوبی میکنید که به زیر قدماتون دقت میکنید.. برکت خدا هم هست.. خوب نی آدم همینجوری بی توجه از روش رد بشه.. :) نزدیکای محل کار ما یه درخت توت اینا بود.. بعد گاهی وقتا دختر و پسرا به صورت زوج میومدن مثلا با هم توت میخوردن.. حرف میزدن.. تو افق محو میشدن.. :)) بعد شده بود سوژه همکارام.. میگفتن به محمد نشون ندین اینارو دلش میخواهد :)))

من وقتی گرسنم باشه.. مثل همین حالت روزه اینا.. عکس شاید ولی بیشتر از اون وقتی یکی از غذایی که خورده تعریف میکنه.. بیشتر گرسنه میشم.. مثلا میگه ماکارونی داشتیم با ته دیگ سیب زمینی و اینا.. بعد چرب و چیلی.. :)))

آره پست خاصی بود.. من که بیشتر میشه گفت دلم گرفت.. :(

فک نکنم انقد طولانی هستن کسی بخونه هااا.. :)
پاسخ:
حالا من کلا از بارون خوشم نمیاد، نه که به رحمت خدا توهین کنما، نه! از بعد از اون خوشم‌نمیاد... اطراف خونه ی ما رو هر بار به بهونه ی زیباسازی شهر میکَنن، بعد تقریبا یه سالی طول میکشه که اونجا زیبا بشه، توی این یه سال یه بارون کوچولو کافیه که سر تا پای آدم رو گِلی کنه! واسه همین تا این زیباسازی ها تموم نشه و تا اطلاع ثانوی فعلا از علاقه ی من به بارون خبری نیست که نیست :)))
من کلا توت خیلی ندوست، ولی خب شیرین باشه نه نمیگم... تو خیابون هم یادم نمیاد از درخت چیزی کنده باشم خورده باشم، اما دانشگاه فرق میکرد..دانشگاه ما یه مسیر طولانی داشت تا ایستگاه قطار(اخه سرویس دانشگاه ما قطار بود که ما با قطار می رفتیم و برمی گشتیم..  قطارشم مخصوص واسه دانشگاه ما بود، دانشگاه شهید مدنی آذربایجان رو سرچ کنین اطلاعات بیشتری بهتون میده) که اون مسیر توی تایم های خاصی که ما کلاس نداشتیم و بقیه ی دانشجوها کلاس داشتن خلوت بود و پر بود از درختای توتی که واقعا خوشمزه بودن و البته سال آخری که من اونجا بودم آخرین ساله زندگی اون توت ها بود... بعدها شنیدم خشک شدن بیچاره ها! 
شما هم توت دلتون میخواست یا زوج های محو شده در افق؟؟😁
خداییش دیگه با ته دیگ سیب زمینی نمیشه شوخی کرد :)) 
من توصیه کردم بخونن... حالا دیگه خودشون میدونن😁
نه بابا فقط خواستیم باهات ابراز همدردی کرده باشیم 😂
ولی اف بر تو با این اعترافاتی که ازمون گرفتی 😒😂😂😂
پاسخ:
یه وقتایی باید اینجوری حرف ازتون بکشم که به کارهای نکرده هم اعتراف کنین😂😂
شرمنده ام خواهرم ...
سرم شلوغه و فرصتم کم .

شما ما رو دعا کنین خواهر . ما که قلبل نیستیم .
پاسخ:
دشمنتون شرمنده... ایشاا... برای کارهای خیر مشغول باشین😊
سلام :)
نجه سیز زهرا خانم ؟
طاعاتیز قبول ...
پاسخ:
سلام :) 
کم پیدایین جناب قدح، هم پست کم میذارین هم کم به ما سر میزنین... 
شما خوبین ان شاءا...؟
نماز و روزه هاتون قبول باشه... وقت کردین لا به لای دعاهاتون ما رو هم فراموش نکنین :)

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.