...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

495. کوه نوردی!

دوشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۲۶ ب.ظ

امروز قرار بود بریم کوه و البته رفتیم... من و مامان و سه تا از همکارام با ماشین نامزد یکی از همکارا (دوستِ داداش من!) رفتیم و همسر و دختر و خواهر و خواهرزاده ی صاحب کارمون هم بعدا به ما ملحق شدن! 

(واسه اونایی که ندیدن) کوه عینالی دوتا مسیر داره، یکیش مسیر کوهه مثل کوه های دیگه که البته راه های مختلفی براش هست؛ راه دوم قبلا آسفالت بود که الان سنگ فرش کردن اونجا رو و به جز آدم های پیاده، ون هایی اونجا هستن که افراد رو جا به جا میکنن! نصف راه رو از راه کوه رفتیم و پدرمون که دراومد، بقیه شو از راه آسفالت رفتیم...

واقعا خیلی خیلی خوش گذشت و جای خیلی هاتون خالی بود...

موقع برگشتن که شب شده بود و چراغ ها روشن، هرجور عکس میگرفتم که کل شهر تو عکس جا بشه نمیشد، یهو یاد "پانوراما" افتادم که آقای احسان (نوشته های خودمونی احسان) یاد داده بودن... حالا عکس رو انداختم کلی ذوق کردم و کلی واسشون دعا کردم :)

اونهمه واسه بالا رفتن کالری سوزوندیم، وقتی رسیدیم بالا چهار نفر (من جمله من) بستنی گرفتیم و بقیه ساندویچ! 

موقع بالا رفتن از کوه دوبار چادر رفت زیر پام و کم مونده بود بیوفتم که خب خطرناک بود... خداییش با چادر بالا رفتن از کوه شاهکاره که از کمتر کسی بر میاد این کار! (خواستم یکم از خودم تعریف کرده باشم!)

+ خیلی وقت پیش یه نفر ازم خواسته بود یبار باهاش برم عینالی، اون موقع تله کابین رو تازه راه اندازی کرده بودن و میخواست موقع بالا رفتن با اون بریم و واسه برگشتن کلی برنامه چیده بود... اما نرفتم! خوشحالم که نرفتم... اگه رفته بودم الان هر طرف رو نگاه میکردم خاطراتش اذیتم میکرد... هرچند باز یادش افتادم اما گذرا بود...

چقدر حضورت، نگرانی هایت از اینکه مبادا خسته شده باشم، دست های مردانه ات که دست مرا محکم بگیرد که بفهمم مراقبم هستی؛ کم بود! خوب میدانم که هرچقدر کامل و بی نیاز و آزاد و خوشبخت باشم هم، باز وجود تو کم است، باز هم تو را کم دارم... اما تو چه میدانی؟ چه میدانی که از نگاه من تمام خوشی ها یک طرف، تو یک طرف! 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۷/۰۵/۱۵
بی نام

نظرات  (۱۰)

خب الان چند روزه من تورو گرفتم دیگه 
( خوشبخت بشی با آدرس وبلاگم )
بیشتر از این چی میخوای؟ :)) :)) :))
پاسخ:
منو این همه خوشبختی محاله😍😍😍
آدرس وبلاگمم عاشق تو شده ، اتفاقا میگفت بیاییم خواستگاریت ، حالا که خودتم عاشقش شدی چه بهتر 
پاسخ:
خب حالا کی تشریف میارین واسه آدرس وبلاگت (عشقم )منو بگیرین؟؟😂
من سایه ی تو هستم ، خواستم ببینم با سایه ات صادق هستی یا نه؟
که دیدم نه تنها صادق نیستی بلکه محسن هم نیستی اما شاید یکی دیگه باشی 
پاسخ:
سایه ی من؟؟🤔 اونوقت از کجا فهمیدی باهات صادق نیستم؟؟؟
من فقط با آدم های صادق، صادقه(نوع مونثش) هستم در غیر این صورت میشم یه دروغگویی که بیا و ببین😂
عاشق آدرس وبلاگت شدم😍
دقیقا کجا ادعا کردم نمیشناسمت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وهزارتا ؟؟؟؟ دیگه
پاسخ:
وقتی سوال می پرسی که من اون موقع دوست پسر داشتم یا نه یعنی مثلا میخوای بگی منو نمیشناسی! که اگه میشناختی این سوالت بیهوده بود! و هزارتا !!!!! دیگه!
نیس قبلنا که چادری نبودی زیاد کوه میرفتی الان با چادر که رفتی بهت جام قهرمانی (ظرفشویی) میدن!!!
البته دروغ نباشه خوشم اومد که خیلی ریز چادر رو تبلیغ کردی ♥♥♥

اووووووووووه اونموقع که تلکابین تازه کارافتاده بود مگه دوزپسر داشتی شما؟؟؟ چندسالته مادربزرگ؟؟؟
پاسخ:
عجیبه که تیکه میندازی و ادعات میشه منو هم نمیشناسی! باشه تو خوبی! 
من نگفتم طرف دختر بوده یا پسر! فقط گفتم یه بنده خدایی بوده! از طرفی وقتی میگی مادربزرگ بهتره یکم هم با مادربزرگت مودبانه رفتار کنی! :) واسه خودت میگم عزیزم😊
اول باید بگم که عکس کل شهر خیلی زیباست...
دوم اینکه واقعاً دست مریزاد... با چادر رفتن اونم به کوه خیلی سخته.
پاسخ:
واقعا از بالا دیدن چراغ خونه ها و شهرها لذت بخش و قشنگه 😊
خیلی سخته... به تمام دخترای چادری توصیه کردم اصلا امتحان نکنن😁
سلام 
+ممنون که کلبه فقیرانه نوشته هامو یعنی وبلاگمو لینک کردید..ولی ملت چطور بگردن پست پانورامای منو پیدا کنن خب؟
+نبرد بین ناخن های لاک زده و لاک نزده..الان متوجه میشم لاک اصلا به ناخن های کوتاه شده نمیاد! به این دوستاتون بگید اصلا بلد نیستن لاک بزنن!!!!
+تبریز هواش کثیف شده یا دم غروب بوده عکس این همه تیره و تاره؟
+امیدوارم دستهای مردانه اش زودتر دستهای زنانه شما را بگیرد و بر زین پراید سفید بنشاند و با خود به خانه بخت ببرد تا این همه در فراقش در این بیان ناله همی سر ندهید! ازآن دستهای مردانه با این دلار 100 هزار ریالی چه انتظاری دارید آخه؟؟!!
پاسخ:
سلام و درود بر شما :)
اون دیگه مشکل ملته که چطوری اون پست رو پیدا کنن، یکم به خودشون زحمت بدن و تمام پست های اخیر شما رو بخونن به پست مورد نظر میرسن :))
شاید توی عکس ناخن های اونا کوتاه افتاده وگرنه همچین ناخن کوتاهی هم ندارناااا :))
بعد از اذان مغرب بوده زمان دقیق اون عکس :)
اگه دست های مردانه اش واقعا دست مردانه باشه که اون ماشین رو قبل از دلار 100 هزار ریالی باید خریده باشه، اگه نه که با این وضع فقط میتونه منو سوار ترک دوچرخه ی سفیدش کنه و ببره خونه ی بخت :))
چه عکس خوشگلی

پاسخ:
قابل شما رو نداره :)
اون سبز نوشته ت چقدر غم داشت.. برعکس اکثرشون که یه نمه طنازی هم درش حس می شد ولی این یکی با همه شون فرق می کرد

ان شاءالله مرادت هر چه زودتر پیدات کنه و شولولولولو
پاسخ:
به قول یکی از عزیزان که همیشه برام کامنت های خصوصی میفرسته و کلی هم حالمو خوب میکنه "هرچی میکشیم از دست اون پدرسوخته ای یه که باید بیاد و نمیاد!" :))
ایشاا... که همه به مراد دلشون برسن، من جمله خوده تو :))
واقعا بهت افتخار می کنم
شماها چطوری با چادر گردش می کنید و اذیت نمیشید???
خدایی تا بحال با چادر کوه نرفتم.

پاسخ:
دیگه ما به چادر عادت کردیم معمولا جلوی دست و پامونو نمیگیره!
توصیه میکنم هیچوقت با چادر کوه نرو! :))

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.