...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

532. هیییعععی روزگار!!

يكشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۷، ۰۸:۴۰ ق.ظ

شازده کوچولو پرسید:

غم انگیزتر از اینکه بیای و کسی خوشحال نشه چیه؟؟؟

روباهه گفت: اینکه بری و کسی نفهمه...

شده حکایت من توی تمامی شبکه های اجتماعی و غیر اجتماعی و کلا مجازی... بگذریم!


هرچی می کاشتم رشد میکرد و رشد میکرد، به یه حدی که می رسید خشک میشد میمُرد! از نظر خودم مشکل از بذراشون بود اما از نظر بقیه مشکل از اونی بود که اونا رو میکاره، به هرکی می گفتم با گیاهام مشکل دارم می گفتن (معنی تحت الفظیش از ترکی به فارسی) دست فرق داره، منم حرص میخوردم که مگه من چمه که دوتا لوبیا هم نتونستم سبز کنم؟ 

رفته بودیم فروشگاه واسه مهمونی آبجی که این هفته س یکم چیزای گیگیلی پیدا کنیم خیلی خیلی اتفاقی اینو پیدا کردم

بله! بذر چندتا گیاه دیگه هم بود اما واسه اینکه ببینم توی پرورش گیاه، بذر مهمه یا (به قول بقیه) دسته کشاورز، خریدمش تا شاید مشکلم حل بشه... فعلا قد و قواره شون این همه شده:

یعنی چنان ذوق و شوقی دارم که اگه اینا هم خشک بشن و بخوره تو ذوقم حسابی افسردگی میگیرم! 

+ از زمان دانشگاه استادمون توصیه کرده بود که کتاب "مزرعه ی حیوانات" رو حتما بخونین! با خودم می گفتم دوتا حیوون چی دارن که بهمون بگن... این اواخر گوش دادن به فایل صوتیش (حس خوندن نیست کلا) رو تموم کردم... چقد انقلاب اون حیوونا و اتفاقاتی که بعدش میوفته آشنا بود... واقعا به این میشه گفت شاهکار! کتاب صدسال تنهایی رو شروع کردم، همچین چنگی به دل نمیزنه! حالا شاید آخراش جالب بشه... فعلا که به زووووووور دارم گوش میدم :)

+ امروز صبح که داشتم می رفتم سرکار، جلوی یکی از مغازه های نزدیک محل کارم، جایی که یه عالمه پسر جوون و خوشتیپ اونجا کار میکنه و یکیشونم از همه خوشگلتره :) چنان خوردم زمین که نفهمیدم چجوری افتادم و پاشدم و خداروشکر کسی اون دور و بر نبود که منو توی اون حال ببینه! ولی درستش این بود که وقتی من میخوردم زمین یکیشون (اون خوشگلتره) سریع از مغازه میومد بیرون و کمکم میکرد بلند شم و منم خودمو میزدم به اون راه که نمیتونم راه برم و بعد حسابی ازش کولی میگرفتم... اما متاسفانه واقعیت چیز دیگه ای بود... پس اینا چی ان که توی این سریالای کُره ای نشون میده؟! چرا همه چیزای خوب برا اوناس؟! :( حتی زمین خوردنشونم آخرش قشنگه اما واسه ما تنها چیزی که داره پا درد و زانو درد و خاکی شدن لباسه :(


موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۷/۰۹/۲۵
بی نام

نظرات  (۴)

۰۲ دی ۹۷ ، ۲۳:۳۳ جناب منزوی
سه هفته گریبان بنده رو گرفته، سردرد شدید به مدت یک هفته و الان خدارو شکر نسبتاً خوبم :)
ان شاءالله این تربچه ها ثمر بدن :)
پاسخ:
ان شاءا... زودتر از دست این سرماخوردگی راحت شین و به صحت و سلامت کامل برسین :)

منم دعا میکنم حداقل یکیشون تبدیل به تربچه بشه :)
۰۲ دی ۹۷ ، ۱۲:۱۷ جناب منزوی
سلام
حال و روز تربچه هاتون چطوره ؟ :)
فعلاً به لطف مریضی و شبکه های دیجیتال دارم دُنگی می بینم :)
پاسخ:
سلام و درود بر شما... 
والا از شانس هوا که سرده یکم قد کشیدن و توی همون حال موندن... مامان میگه بعید میدونه تو این هوای سرد بیشتر از این بزرگ بشن، اما من گذاشتمشون پیش بخاری و ازشون خواستم طاقت بیارن... :) 
بلا به دور... مریضی؟ اگه سرماخوردگی منظورتون باشه که گریبان گیر همه مون شده... ان شاءا... رفع بشه... دنگی هم خوبه تماشا کنین عاشقش میشین :))
۲۵ آذر ۹۷ ، ۲۰:۵۸ محسن رحمانی
چرا واقعیت داره ببینید مثلا شما داری رد میشی میخورید زمین بعد یه جون خوشتیپ با ماشین دودرش که از اون طرفا رد میشه میاد کمک با اینکه دستش پره یه دستش ترازو یه دستش هم بلندگو
بله ایشون نون خوشک میخرن :دییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی خخخخخخخخخخخ
پاسخ:
توی این مملکت و با این شانسی که من دارم اصلا بعید نیست همچین اتفاق رمانتیکی بیوفته :))) 
سلام :)
کشاورز کی بودین شما ؟
پاسخ:
سلام...
کاش واقعا این کشاورز صاحب داشت :)

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.