...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

۲۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

فک کنم این آخرین پست امسالم باشه! اول میخواستم بگم منو نصیحت کنین حتی با اسم مستعار، اما بعدش منصرف شدم چون اصلا نه دوست دارم کسی ازم انتقاد کنه نه دوست دارم کسی نصیحتم کنه نه دوست دارم کسی ارشادم کنه و نه دوست دارم کسی فک کنه بیشتر از من میدونه (حتی اگه واقعا بدونه)! 

بیاین این آخر سالی ازم تعریف کنین، مثلا بگین وای چه دختر خوبی هستی تو! مهربون کی بودی تو؟! من عاشقت شدم و از این صوبتا! دخترا این چیزا رو دوست دارن بشنون! اگه دختری بهتون گفت ایرادامو بگو مطمئن باشین میخواد به همون ایراد شدت بده که شما حرص بخورین! دختر فقط دوست داره ازش تعریف بشه! مبادا از یه دختر بد بگین (حتی اگه به نفعش باشه) که اونوقته که خودتونو کلا از چشم اون انداختین! خلاصه اینکه در ارتباطتون با خانوم ها باید خیلی دقت کنین! 

یه نفر اومده واسه یکی از پست های قدیمی من کامنت خصوصی داده که "خیلی مسخره س!" پستم رو خوندم چیز خاصی توش نبود که بشه راجع بهش نوشت که مسخره س یا مسخره نیست بجز عنوان پست که مثلا خواسته به من ضد حال بزنه اما زهی خیال باطل!

سرکار اومدیم با همکارا تریپ تبریک و حلالیت و اینا برداریم، برگشتم گفتم "اگه خوبی از من دیدین بهتون لطف داشتم و اگه بدی دیدین قطعا حقتون بوده!" والا آخه! چیکارشون کردم که ازشون حلالیت هم بگیرم؟ نونم رو دادن یا آبم رو؟ یا طرف تو دنیای مجازی میاد میگه بچه ها حلالم کنین! که چی؟ مگه حق اونا رو خوردی؟ مگه اصلا دیدیشون؟ چه دینی بهشون داری که حلالیت میخوای؟ اصلا تو کی اونا کی؟ مردم یه چیزیشون میشه ها! 

خلاصه اینکه امیدوارم سال خوبی پیش رو داشته باشین! سالی پر از پول! :) پول نباشه خوشی هم نیست، عشق هم نیست، حتی سلامتی هم نیست! شما پول داشته باشی غذا های سالم و مقوی میخوری و مریض نمیشی، پول نداشته باشی مجبوری غذای ارزون و بی خاصیت و سوخته و اینا بخوری که آدم از اونا هزارتا مرض میگیره! 

پس امیدوارم سال پر درآمد و پر پولی داشته باشین! آرزوهاتونم قطعا با پول برآورده میشه شک نکنین! :)

سال نو پیشاپیش مبارک...

+ شماره ی پست امروز!!! کاملا اتفاقی :)) یه دونه عدد یک کم داره قبلش که بشه ۱۳۹۷! 
۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۱۲
بی نام

صبح زود تولدشو  تبریک میگم توی پیامک که مبادا زنگ بزنم و خواب باشه و مزاحمش بشم، ده دقیقه بعد جواب داده که:

همین که پیامشو خوندم فهمیدم بیداره و بهش زنگ زدم! یه آدم چقد باید خاکی باشه که واسه یه پیام و زنگ یه ساعت تشکر کنه و آدم رو شرمنده کنه؟! 

از پا قدم خوبی که داره امروز سیمکارت رایتلی رو که منو مامان و آبجی ثبت نام کردیم برامون آوردن! هر ماه ده هزار دقیقه مکالمه ی رایگان تا یه سال! از اونجایی که کسی رو نداریم که باهاش بخوایم اینهمه حرف بزنیم قرار شد ما سه باهم سیمکارت بگیریم تا بالاخره یکی باشه که بتونیم با حرف زدن باهاش از این طرح رایگان استفاده ی بهینه کنیم! 

فردا اول ماه رجبه؟ چه زود! فک کنم باید تبریک بگم! 

+ وقتی یه سالی اونجوری که دلت میخواست و آرزو داشتی سپری نشد، آخر سال دلگیر میشه دیگه، نمیشه؟ یاد اسم وبلاگ سابقم افتادم... چی بودیم و چی شدیم! 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۳۸
بی نام

یه دوست خانوادگی داریم که فردا تولدشه! درسته فقط یه دوسته اما برا ما شخص مهم و بسیار محترمیه! امسال تولدم برا من یه قطعه شعر گفت و خودشم برام خوند و اونو به من هدیه داد! این هدیه به قدری برام ارزش داره که اگه اینجا بود حتما فردا طوری سورپرایزش میکردم که هیچوقت یادش نره! درسته هر کاری هم بکنم اصلا قابل قیاس با اونهمه احساسی که توی اون شعر بود، نمیشه و نیست ولی خب منم تا جایی که در توانم بود واسش کم نمیذاشتم اما حیف که در حال حاضر توی تبریز نیست! تنها کاری که از دستم بر میاد اینه که فردا بهش زنگ بزنم و تولدش رو تبریک بگم! 

اما عید داره میاد و بازم تبریک های کلیشه ای شروع میشه! بدترین نوع تبریک اینه که یه گروه میزنن و صد نفر رو می ریزن اونجا و یجا تبریک میگن که صرفه جویی بشه توی وقتشون! هیشکی ندونه فک میکنه اینا از اونایی ان که صدم ثانیه رو هم هدر نمیدن و در حال کشف بزرگترین اختراعات و اکتشافات بشرن! در حالیکه صبح تا شب یا خوابیدن یا دارن تلویزیون تماشا میکنن یا پلاسن توی دنیای مجازی! 

از اون یکم بهتر اما همچنان منفور اون دسته از پیام های تبریکی هستن که طرف از سه چهار ماه پیش یه متن نوشته و تهش هم نوشته ارادتمند شما فلانی و همونو عید کپی میکنه و برای تک تک دوستاش میفرسته، حتی گاهی حواسش نیست و اون پیام رو دوبار برا یکی میفرسته، کپی کرده دیگه کی به کیه! من خودم حتی یه کلمه هم از این پیام های کپی شده رو نمی خونم و باز میکنم و در جواب می نویسم ممنون! چون حتی ارزش همین ممنون نوشتن رو نداره! 

از مورد قبلی بهتر و یکم دوست داشتنی تر فرستادن پیامکه! درسته اونم یه متن کپی شده س اما خب حداقل می فهمی که به اندازه ۱۰ تا تک تومنی ارزش داری که یکی برات خرج کرده و یه تبریک خشک و خالی فرستاده! 

از اون خیلی خیلی بهتر زنگ زدنه که من تا حالا بجز از چندتا فامیل که معمولا اون موقع از سال تبریز نیستن و مسافرتن، از هیچکدوم از دوستام همچین تبریکی دریافت نکردم خودمم اینکار رو نکردم... خب ارزش دادن دو طرفه میشه دیگه! 

از همه بهتر هم تبریک حضوریه که بجز همکارام که بعد از تعطیلات همو میبینیم و تبریک میگیم از بقیه ی دوستام محاله همچین تبریکی دریافت کنم! فامیل هم خب یا به اجبار یا به اختیار میبینیمشون دیگه! کلا بحث اونا جداس! 

تبریک تولدها هم تقریبا همین شکلی شده... البته خیلی بدتر از این! چون جدیدا مد شده طرف خودش برا پروفایلش مینویسه مثلا امروز تولدمه، منم قبلا اینکار رو میکردم اما احساس کردم اینجوری یعنی دارم التماس میکنم که تورو خدا بهم تبریک بگین! امسال هیچ علامتی از تولدم توی پروفایلم نبود ( و دیگه سالهای بعد هم نخواهد بود)، اونایی که واقعا به یادم بودن تبریک گفتن! دوست و دشمن رو اینجوری میشه شناخت دیگه! 

این پست عکس نداره اما یه سری حرفای دیگه داشت که بعدا توی یه پست دیگه می نویسم! 

+ دکتر جان، درسته میدونم نه وقت داری نه اصلا آدرس وبلاگمو داری که این پست رو ببینی، اما تولدتو بهت تبریک میگم و بهترین ها رو برات آرزو میکنم! 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۴۴
بی نام

امروز آخرین پنجشنبه ی (دوستان اشاره کردن که جمعه بود اما چرا من همش فک میکردم پنجشنبه س الله اعلم! شاید حکمتی توش بوده!) سال بود و منو مامان یهویی تصمیم گرفتیم دوتایی بریم واسه زیارت اهل قبور! از اونجایی که امروز قطعا اون مسیر ترافیک میشد تصمیم دیگه ای که گرفتیم این بود که با وسیله ی حمل و نقل عمومی (اتوبوس) بریم اونجا! کاری ندارم پدرمون دراومد اما حال خوبی داشت! موقع برگشتن مامان یه تُن سبزی خرید، این برا خوردن، این برا آش، این برا خورش، این برا کوکو! از وقتی اومدیم یعنی حدود ساعت ۳ تا تقریبا ساعت ۷ و نیم پاک کردیم و خورد کردیم و بالاخره تموم شد! الان دستم از چند ناحیه به شدت مجروح شده و درد میکنه و کسی هم نداریم قربون صدقه ی دستام بره تا خستگی از تنم در بره! 

این تخم مرغا هم طراحی های جدیدمه! همه ی این تخم مرغا قراره بره خونه ی آبجی خانوم! چون من یه هفت سین آماده دارم و هر سال اونو موقع تحویل سال میچینیم! حالا اونم روز عید عکسشو می ذارم اما الان تخم مرغهامو ببینین :)

+ موقع برگشتن تو اتوبوس یه خانومه به یه خانوم دیگه گفت برا اینکه یوقت نیوقتی منو بگیر، اون زنه همزمان که داشت اونو میگرفت گفت "حلالم کن" همون خانوم اولیه برگشت گفت "چه حلال کردنی آخه؟ خودم دارم میگم منو بگیر دیگه!" مورد داشتیم طرف ساعت ها پشت سر کسی حرف میزد و غیبت میکرد و تهمت میزد و اینا ایرادی نداشت و حلالیت نمی خواست هیچ، میگفت تو روشم میگم! اما اگه کاملا اتفاقی پای کسی رو لگد میکرد میگفت حلالم کن! واقعا برا کارهای عمدی باید حلالیت طلبید یا کارهای سهوی؟؟ 

+ دیشب از هم صحبتی هر چند کوتاه با شخص بسیار محترمی لذت بردم! امیدوارم هر جا هستن شاد باشن و لبشون خندون! :)

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۰۶
بی نام

دیروز قبل از اینکه برم سرکار دیدم هی همکارام و خواهرم و صاحب کارم یه سری حروف برام میفرستن! منم گفتم شاید کُدی چیزیه! دیگه دیدم اعصابم خورد شد براشون فرستادم که:

بعد از نیم ساعت پیام دادن که اینا کلمات اختصاریه، یعنی "هیچکس نیست، برو پیش آقای مباشر" (واسه کارای بانکی! ) خیلی دلم میخواد بدونم مبتکر و مخترع این حروف اختصاری کی بوده که برم تمام امواتشو بیارم جلوی چشش! اینقده بدم میاد طرف میاد پیام میده مینویسه "س" منم در جواب اینجور آدم ها می نویسم "ع. س"! با هرکی باید مثل خودش حرف زد دیگه! 

امروز مامانم واسم اینو خرید! کادوی چهارشنبه سوریمه! درسته مجردم ولی خب دخترشم دیگه، دلیل نمیشه کادو بهم ندن که! احتمالا دهه هفتادیا از این چیزا (واقعیش در سایز بزرگ) ندیدن، اما ما شصتی ها از این علاءالدین ها خیلی خاطره داریم! 

ارتفاع: تقریبا ۲۰_ ۲۵ سانت! 

جنس: مس! 

علاقه ی من به اون: بیش از حد، غیر قابل تصور! مبارکم باشه! :) 

+ چیه چند روزه مد شده پست می ذارن تو اینستا که این آخر سالی هرچی تو دلتونه بهم بگین! مثلا منتظرن که یکی بهشون پیام بده که من از عشق تو دارم میمیرم یه نگاهی کن؟! خب گیریم اصلا یکی گفت میخوان چیکار کنن؟ غیر از اینه که که مغرور میشن و پز میدن که فلانی عاشق من شده؟ وقتی لیاقت شنیدن این محبت ها رو ندارین منتظر شنیدنش هم نباشین لعنتیا! 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۶ ، ۱۵:۱۱
بی نام

پارسال این موقع که میلاد توی خدمت مقدس سربازی بود، از اونجایی که ما دختر بودیم و این ترقه خریدن ها کار ما نیست و کلاه سرمون میذارن، صاحب کارمون برای همه مون یه کم خرت و پرت خرید که بترکونیم و ما هم اونا رو بین هم تقسیم کردیم که این سهم من بود

اما از اونجایی که پارسال ما این موقع توی مسافرت به طرف مشهد بودیم من نگهشون داشتم واسه امسال! حالا منتظرم میلاد از سرکار بیاد که بریم یه آتیش کوچولو درست کنیم و اینا رو بترکونیم! 

و اما یکی از رسم های ما تبریزی ها اینه که پدر برای دختراش و عروساش، و برادر برای خواهراش توی چهارشنبه سوری کادو و غذا و مخصوصا آجیل (در حد توان)  میبرن! حالا اگه دختر تازه عروس باشه که سنگ تموم می ذارن! بعد از فوت پدربزرگم دایی هام برای مامانم و سه تا خاله هام این رسم رو ادامه دادن، داداشه بزرگم (بابای مهیار) هم فعلا برای آبجی این چیزا رو میبره چون من هنوز مجردم! البته الان خیلیا هستن که دیگه این سنت رو انجام نمیدن! 

توی کرمانشاه (که من اونجا بزرگ شدم) هم یادم میاد رسم بود که چهارشنبه سوری جلوی در خونه یه وسیله ای می شکستن، که مفهومش این بود که درد و بلا تا یه سال از خونه میره! مامانم با اینکه تبریزیه اما رسم اونجا رو هر سال انجام میده! 

امشب مراقب خودتون باشین! چهارشنبه سوریتون مبارک! 

بی ربط نوشت:

خدایا من چه گناهی کردم که گیر انسان های چایی خور افتادم؟! چایی خور در حد اعتیاد... من فقط سکوت میکنم! 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۳۴
بی نام
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۱ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۳۶
بی نام

از بدبختی های مایی که قیافه و قد و قواره مون سن واقعیمونو نشون نمیدن و ما رو ۵-۶ سال کوچیکتر نشون میدن اینه که توی هیچ بحثی مارو جدی نمیگیرن چون فک میکنن ما بچه ایم! وقتی دارن حرف میزنن فک میکنن خیلی بزرگتر ما هستن و هی میگی تو که نمیدونی! در حالیکه ممکنه ما حتی از اونا بزرگتر هم باشیم! بدتر از همه اینه که پسرای دبیرستانی به خیال اینکه ما همسن اوناییم میوفتن دنبالمون که شاید بتونن شماره ای چیزی ازمون بگیرن! خدا خیرشون بده اونایی که این یونیفرم های بد رنگ و بی ریخت رو برا بچه مدرسه ای ها اجباری کردن! حداقل این یونیفرم ها باعث میشه یه عده بیخیال ما بشن و توی راه اذیتمون نکنن! 

یادمه ۲۲ سالم بود با مامان رفتیم یه خط به اسم من بگیریم، طرف پرسید به سن قانونی رسیدین؟ قیافه ی منو توی اون حال باید میدیدین! یا وقتی که داشتم از دانشگاه برمی گشتم خونه یه خانومه ازم پرسید راهنمایی ها تعطیل شدن؟ منم گفتم من چه بدونم! خانومه گفت مگه تو راهنمایی نیستی! راهنمایی؟؟ :| 

فقط یه خوبی داره این ظاهر به اصطلاح بیبی فیس که کمتر ازمون میپرسن که چرا ازدواج نمیکنی؟ اگه هم گهگاهی بپرسن مام دروغ میگیم که هنوز بچه ایم، اونام یه نیگا بهمون میندازن و باور میکنن و بیخیال میشن! 

تنها اتفاق خوبی که این روزا برام افتاده این یه دونه توت فرنگیه که قرمز شده! شده تنها انگیزه و تنها دلخوشیم تو دنیا... 

(هرکاری کردم عکسش آپلود نشد نمیدونم مشکل از کجاس، فعلا عکسشو از اینجا ببینین!)

جا داره به این توت فرنگی بگم: "مرسی که هستی!" 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۶ ، ۱۵:۰۵
بی نام

روز مادر خوش گذشت؟ چقد بدم میاد همه عکس ننه هاشونو گذاشتن تو اینستا تبریک گفتن! روز پدر دیگه افتضاح تره! تا یه هفته عکس باباهاشونو می ذارن برا پروفایلشون چه دخترا چه پسرا! خو عزیز من اینقد دوسشون داری رفتارتو باهاشون درست کن چرا میای الکی یه متنی می نویسی که واسه ننه بابات بخونی اصلا نمیفهمن که توی اون متن ازشون تعریف شده یا بهشون توهین شده! خو مثل آدم برو بگو روزت مبارک، روشو ببوس، واسه کادو هم سعی کن مامانت دوبار که فرستادت بری چیزی بخری لااقل داد نزن! دیدم که میگماااا

اونایی هم که تازه ازدواج کردن دیگه اینستا رو سرویس کردن، منو همسری، منو شوهری، منو کادو های شوهری، منو کادو به مادر خانومم، منو کادو به مادر شوهرم، منو مادرام باهم یهویی، منو مرض، منو کوفت، منو درد! والا آخه! بعد طرف دختره اومده عکس کیف و کفش گذاشته نوشته "سورپرایز" شوهرم واسه روز زن! اینا یا معنی سورپرایز رو نمیدونن یا کلا فک میکنن کادو دادن به انگلیسی میشه سورپرایز! مام گوشامون دراز... حالا بذاریم پسره با سلیقه ی زنش ظرف چندماهی که نامزد کردن آشنا شده رفته کیف مطابق میل خانوم خریده و به اصطلاح سورپرایزش کرده، کفش رو دیگه هیچ جوره نمیتونم توجیه کنم که چجوری با کفش میشه کسی رو غافلگیر کرد! همینجوریشم پامون باهامونه، تو مغازه صدبار تست میکنیم کفشو میاریم خونه میبینیم ناجوره میبریم عوض میکنیم، موندم این نابغه چی با خودش فکر کرده! بعد بگین من حسودی میکنم! خداییش این شیرین عقل ها حسودی دارن؟

تجربه ی جدید: مامان باباها از بچه های مجردشون هیچ توقعی ندارن، اما به محض اینکه ازدواج کردن پدر و مادر منتظر حتی کوچیکترین توجه و محبت از طرف بچه هاشونن! خیلی دلم میخواد بدونم اونایی که الان تو عالم مجردی مامانم مامانم میکنن بعد از ازدواج هم وقت میکنن حتی یه زنگ به مامانشون بزنن بپرسن حالت چطوره؟ یا الان چون به مامانشون نیاز دارن این حرفا رو میزنن؟ دیدم که میگمااا

+ آهنگی که جدید شنیدم و به دلم نشسته: "بد شو" از مهدی بابا دوست

++حواسم به مخاطبام هست مثلا اینکه دیگه جناب شباهنگ (بایقوش سابق) نیست و النازم بلده بیاد وبلاگمو بخونه اما نمیگه که یا ریا نشه یا من پررو نشم!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۲۰
بی نام

با تشکر از همه اونایی که توی نظرات عمومی و مخصوصا خصوصی کلی باهام حرف زدن تا این حس حسادت کمرنگ بشه :) با اجازتون پست قبلی رو رمزدار کردم، راستش میخواستم حذفش کنم کلا که دیگه نبینمش چون کلی انرژی منفی داره، اما بخاطر نظراتش حیف بود اینکار رو بکنم! یه بار برای همیشه به اطلاعتون می رسونم که رمز پست های رمزدار من تاریخ روزیه که اون پست منتشر شده! مثلا اگه روز عید بخوام یه پست رمزدار بنویسم رمزش میشه ۹۷۰۱۰۱ چون روز اول فروردین سال ۹۷ منتشر شده (مثال بود البته) اگه هم دیدین یه وقت تاریخ روز انتشار پست، رمز رو باز نکرد به احتمال زیاد اون پست شخصیه و فقط برا خودم نوشتم :))

عرضم به خدمتتون که دیروز آبجی برام چندتا پوست تخم مرغ کنار گذاشته بود، مدل جدیدی اینبار به تخم مرغ ها دادم

فک نمی کردم مینیون ها اینجوری دربیان:)) خیلی مسخره شدن!

۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۵۳
بی نام