...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

۲۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

امان از این خریدای دم عید! از اوناش نیستم که عید حتما باید لباس نو بپوشم و از این صوبتا، ولی خب تنها بهونه ای که باعث میشه برم خرید و درست و حسابی برا خودم خرج کنم همین دم دمای عیده، قیمتا هم ماشاا...! میگم خوبی چادری بودن اینه که مانتو هر رنگ و مدل و سایز که دلت بخواد میتونی بخری و هرجا دلت خواست اونو بپوشی! چون زیر چادره و اونجوریام جلوه و جذبه واسه جنس مخالف نداره که بگن واسه جلب توجه این مانتو رو پوشیده! منم که عاشق مانتوهای رنگارنگ و جلوباز! اون موقع ها که چادری نبودم مجبور بودم فقط مانتوی سیاه بپوشم اما امسال مانتو خریدم زرد، سالهای قبل هم نارنجی و آبی خریده بودم! واسه من که چادر به هیچ وجه محدودیت نبوده، تازه عین هم آزادی بوده! 

موقع برگشتن بارون میومد، گفتم یه عکس از این عکس هنری های شیشه های بارون زده بگیرم عقده ای نشم! 

یه چند ده تایی فیلم دانلود کرده بودم، وقت نداشتم نگاه کنم، البته الانم ندارم، میلاد چند روز پیش یکی از فیلم ها رو که گویی هندی بود نگاه میکنه و الان چند روزه هی داره اصرار میکنه که خواهر جون تو رو خدا اون فیلم رو نگاه کن! گفتم میلاد هندیه، بیخیال! خلاصه بخاطر اصرارهای مکرر میلاد امروز گفتم بذا ببینم چیه که اینقد تعریف میکنه! اشک می ریختم عین ابر بهار! عاشق یکی از آهنگاشم شدم حتی، با اینکه نمیفهمم چی میگه! 

توصیه میکنم اگه حجم اضافه برا دانلود داشتین، و وقت اضافه به مدت دو و نیم ساعت، حتما فیلم "قلب دشوار" رو نگاه کنین! کلی حرف دارم در باب تفسیر اون فیلم، اما خب اهل دلی نیست که بشه باهاش ساعت ها فیس تو فیس گپ زد که...! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۵۵
بی نام

دیروز روز دفاع از پایان نامه ی اون دوستم بود که منو دعوت کرده بود اما من نتونستم برم، آخه گفته بود بهمن ماه، بعد تاریخش عوض شد و شد دیروز که من برا بهمن ماه برنامه ریزی کرده بودم و خلاصه مجبور شدم ازش کلی عذرخواهی کنم و البته کلی هم افسوس خوردم! بالاخره یه بهونه ای جور شده بود که من بعد از مدت ها برم یه سر به دانشگاهمون بزنم و یه عالمه خاطرات رو واسه خودم زنده کنم! بدبختی من اینجاس که اون دسته از خاطراتمو که بیشتر از همه دوست داشتم با جزئیات دقیقش یادم می مونه و وقتی به اون محل وقوع حادثه برم عین فیلما که فلش بک میزنه، دقیقا همونجوری میاد جلوی چشمم، حتی اگه اون آدم مُرده باشه و من سالها سعی کرده باشم که فراموشش کنم!

اون طرف مذکور توی پست قبلی اومده لباساشو گذاشته روی میزی که من تخم مرغ های رنگیمو گذاشتم (جا قحطی بود آخه!)  و تاکید هم کردم که این رنگا دیر خشک میشن، رفتم دیدم لباسش خورده چشم یکی از تخم مرغ ها رو متلاشی کرده!!! مجبور شدم دوباره کلا تخم مرغ رو پاک کنم و از اول رنگ کنم، این کار چه معنی میده؟؟ من نمیفهمم حسادت به تخم مرغ آخه؟؟؟ خب اگه میخوای بگو چندتا هم به تو بدم، چرا میزنی چشمشو در میاری آخه؟ گناه نداره؟

طرف تو استوریش توی اینستا هی پست هایی میذاشت در باب مسخره کردن چادری ها، برای اولین بار یه پیام ناشناس براش فرستادم که شما که اینقدر چادری ها رو مسخره میکنی، امیدوارم گرفتار یه دختر چادری بشی! اومده عذرخواهی کرده! ترسیده یه دختر چادری ازش دل ببره و آخ آخ قیافه ش دیدنی میشد! 

دو سه روزه از الناز خبری ندارم، اونم از من خبر نداره، این به اون در! 

همچنان معتقدم که خیلی از آدم هایی که می شناسم خیلی بدبختن! خودشونو محدود کردن به دلخوشی های ظاهری ولی اصلا دلشون خوش نیس و دارن خودشونو گول میزنن، چقد طفلکی ان اینا! دلخوشی رو باید ایجاد کرد، درونی، با چیزهای کم و پیش پا افتاده، وگرنه بهترین امکانات هم خوشی نمیاره اگه نتونی از درون خوش باشی! فلذا خوش بحال خودم... 

پ ن: مودمم از تنظیم دراومده چند روزه، از نت میلاد دارم سوءاستفاده میکنم، از الناز پرسیدم چند روز پیش که چطوری از تنظیم در میاد خانوم مهندس؟ میگه ضربه ی فیزیکی دیده؟ میگم بابا ما به مودم بی احترامی هم نمی کنیم چه برسه ضربه فیزیکی، یکم فکر کرده گفته میشه دیگه! گفتم ممنون مهندس! :) همچنان دوسش دارم :))
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۶ ، ۰۰:۰۹
بی نام

چیزی که دخترای مجرد رو بیشتر از هر چیزی ناراحت میکنه، حرف ها و شاید نیش و کنایه ای هاییه که از دخترای متاهله سن پایین میشنون! طرف تو سن ۱۶ سالگی فکر و ذهن و علاقه و رویای شب و روزش ازدواج بوده و بحمدا... قسمتش همون موقع بوده و ازدواج کرده، بعدها خودشم فهمیده که چه غلط بزرگی کرده اما مگه از رو میره؟ بشینی باهاش صمیمی حرف بزنی میبینی تهه ته دلش میخواسته ادامه تحصیل بده و کار کنه و بعد ازدواج کنه، اما تو حرفاش میگه نه ازدواج خیلی خوبه، درس و کار و اینا اصلا جالب نیست برام! 

طرف اومده خونمون، یه بچه هم داره، واسه تخم مرغ هایی که من درست کردم داره ذوق میکنه، میگه اه بابا آدم که متاهل میشه دیگه این چیزا رو نمیتونه درست کنه، خوبیت نداره!! بعد خودش توی مراسم های رسمی جورابای طرح داره طرح جوجه پاش میکنه! واقعا یه کاردستی خوبیت نداره یا اینکه یه زن متاهله بچه دار توی یه مراسم رسمی جوراب دختر بچه های ۱۰ ساله رو بپوشه؟! 

همین طرف یبارم اومد در باب نصیحت به من (که من ازش بزرگترم) گفت واسه تو که مجردی پول جمع کردن راحته، خرجی نداری که، ولی آدم که متاهل میشه، مخصوصا بچه دار میشه اصلا نمیتونه پول جمع کنه، همش دلش میخواد خرج خونه و بچه ش کنه! یعنی چی که آدم مجرد خرج نداره؟؟؟؟!!!! مجردا مگه فتوسنتز میکنن؟ یا لخت میرن بیرون؟ یا آدم نیستن؟؟ هی خواستم بگم آره دیگه تو هم وقتی ازدواج کردی با سرمایه ای که از دوران مجردیت جمع کرده بودی خونه خریدی که شوهرت زیاد تو خرج نیوفته، هی گفتم لعنت بر شیطون! 

همین طرف تا دیروز شوهرش اجازه نمی داد بره تلگرام، حالا که بعد از مدت ها تونسته اجازه بگیره و کلی التماس کرده و اینا، اومده به من میگه شما مجردا آره دیگه اونجا سرگرمی دارین، اما من به دردم نمیخوره که، حوصلمو سر میبره!!! حیف که از اوناش نیستم که طرف رو ضایع کنم و بگم آره راس میگی اونی که برا نت گریه میکرد من بودم! برا من نت اینقد جای مزخرفی هست که بارها شده کلی حجم داشتم و وقت هم داشتم اما هفته ها نت نرفتم حتی سر بزنم، بعد میگه شما سرگرمی دارین، لابد فک میکنه دوست پسر داریم و هی میریم لاو میترکونیم! 

همین طرف واسه من خواستگار اومده بود، (از روی گُلی که برام آورده بودن فهمیده بود وگرنه اهل جار زدن نیستیم) منو نصیحت میکرد که وای خب بهش میرفتی دیگه، میخواستم بگم اولا عزیزم اون تو بودی که روز خواستگاریت قیافه تو با هفتاد قلم آرایش پوشوندی که به هر نحوی شوهر کنی و بعدها شوهرت قیافه ی اصلیتو دید اینقد فرق داشتی که کم مونده بود طلاقت بده، درثانی منتظر اجازه ی تو بودم، که باز گفتم لعنت بر شیطون و فقط خودخوری کردم! 

خطاب به اینجور دخترای زود ازدواج کرده: نکنین اینکار رو! درسته ممکنه با این حرفاتون دخترای مجرد رو واسه لحظه ای اذیت کنین، اما بیشتر خودتونو مضحکه ی عام و خاص میکنین، چون مام خیلی چیزا راجع به شماها میدونیم اما چون شخصیت باید ذاتی باشه هیچوقت به روتون نمیاریم! 

این دوستم هم امیدوارم یه روز سر به راه بشه و یاد بگیره چجوری حرف بزنه، مخصوصا با بزرگتر از خودش! 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۲۵
بی نام