...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

509. این داستان: نفرین :)

سه شنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۱۷ ب.ظ

طبق اطلاعات مندرج در شناسنامه م (شبیه جمله های سازمان سنجش شد!) اگه ما با تاریخ قمری پیش می رفتیم (که گاها پیش میریم) فردا تولدمه :) روز مباهله ی پیامبر! لذا من معتقدم که هرکی رو از ته دل نفرین کنم (که خیلیا رو کردم) حتما نفرینم میگیره! :)

چند سال پیش توی آخرین آموزشگاهم که کار میکردم صاحب اونجا یه معلم بازنشسته بود که همینجوری با پولش اومده بود یه آموزشگاه تاسیس کرده بود و هیچ اطلاعاتی راجع به مدیریت اموزشگاه نداشت! با اطلاعاتی که از تجربه های قبلیم توی آموزشگاه های دیگه داشتم مثل دخترش اونجا رو اداره کردم و خیلی تلاش کردم اون خرابه رو شبیه یه آموزشگاهه درست و حسابی کنم و تا جایی هم موفق شدم (واسه این کارم حتی یه هزاری هم پول نگرفتم) و بخاطر یه سری بی احترامی هایی که بهم شد کلا آموزشگاه و تدریس رو بوسیدم گذاشتم کنار! روزی که واسه تسویه حساب رفته بودم همون رئیس اونجا تو روی مامانم گفت تو بلد نبودی دختر تربیت کنی و دخترت خیلی بی ادبه! همونجا نفرینش کردم که چنان بلائی سرش بیاد که نتونه سرشو بالا بگیره! بعدها شنیدم دخترش که عاشقش بود و خوب هم تربیت شده بود البته، با یه پسر فرار کرده و نه تنها آبروی اینا رو برده، کلا قیدشونم زده! پسرشم که زده تو کار دود و دم و عیاشی! خیلی دلم میخواست ببینمش بگم مامان من بلد نبود دختر تربیت کنه، تربیت تو رو هم دیدیم! ولی گفتم لعنت بر شیطون! 

+ دیشب باخبر شدم که یکی از دوستای خوبم ارشد حسابداری دانشگاه خوارزمی تهران قبول شده! بهش گفته بودم هر دانشگاهی رو میزنی بزن، اونجا رو نزن! چون اگه قبول شه و من روزی راهم افتاد اونجا و خواستم بیام ببینمش و اتفاقی یه آدمی رو ببینم، اون آدم  نمیفهمه که من بخاطر دوستم رفتم اون دانشگاه و توهّم برش میداره فک میکنه بخاطر اونه! به هر حال خیلی خیلی واسش خوشحال شدم امیدوارم هر جا هست موفق باشه و منم به این موفقیت هاش افتخار کنم :)

+ یه دوز پسر کُره ای هم نداریم فردا به مناسبت روز تولدم به قمری، من رو با گفتن جمله ی چوو کائه (축 하 해 ) خوشحال کنه :))

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۱۳
بی نام

نظرات  (۱۸)

۱۷ شهریور ۹۷ ، ۱۳:۲۲ مجهول الحال :)
پس مبارکه با این حساب تولدت .


پاسخ:
بسیار ممنون😊
تولدت به قمری مباااارککککک:))))))))))))))
ان شاءالله صد ساله بشی...

چقدر بعضی ها قدر نشناسن واااقعاااا:((
پاسخ:
مرسییی ممنونم 😊


منم همون خیلی مبتدی
پاسخ:
خوبه پس یکی رو پیدا کردم باهاش تمرین کنم 😁
  Seng il chook ha hamni da
 Seng il chook ha hamni da
! Sa rang ha nuen Zahra
Seng il chook ha hamni da!!
بیا من شعر تولدت مبارک نوشتم برات😎

پاسخ:
kumao :)
danen i shirer chu-ha-e!
البته اگه اشتباه ننوشته باشم... :)
چون هنوز خیلی بلد نیستم :) در حد مبتدی... خیلی مبتدی :))
4تا :)
پاسخ:
بله :)
هیچ وقت کسی رو نفرین نکن، خدا هم خوشش نمیاد
همین که خدا میبینه کافیه دیگه
چه نیازی به بنده اش
تولد قمری ات هم مبارک
برای این که کادو نمیخوای :))

پاسخ:
نفرین هم همون دعاس دیگه فقط از نوع منفیش! حالا اسمش یکم فرق داره! وقتی دعاهامون تا خدا نخواد مستجاب نمیشه، نفرین رو هم خدا ببینه طرف حقش نیست مستجاب نمیکنه :)
مرسییی عزیز دلم😚
نه بابا کادو بگیرم خیلی توقعم میره بالا دیگه...😁

به مادر من چکار دارید خانوم شکوری؟؟:))
پاسخ:
میخوام خدمتشون سلام عرض کنم😂😂😂

شخص دیگه ای به ذهنم نرسید که بگم برین بهش بگین دوسش دارین😂😂
سومین نفری هستی که میبینم تولدش 26 تیره
پاسخ:
یه نفر رو هم اضافه کنید به لیستتون که اون شخص یکی از بهترین دوستای منه و البته منو اون فقط سه ساعت باهم فاصله داریم 😊
۱۳ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۳۸ شباهنگ (بایقوش سابق)
😂😂😂😂 الان فهمیدی میخوام دعوا راه بندازم یا بیشتر ادامه بدم؟ 🤔😂
پاسخ:
همین الان متوجه شدم... اگه نمی گفتی قطعا باید ادامه میدادی تا بفهمم 😂😂
۱۳ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۳۰ شباهنگ (بایقوش سابق)
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی 😐
پاسخ:
یادم نمیاد تا حالا تو عمرم عهدی رو بندیده (همون بسته) باشم و نپاییده باشم... این چنین وصله ها به من نمیچسبند! 
لطفا در جایی دیگر با رسم شکل ذکر بفرمائید که چه چیز باعث شده شما گمان برید که من عهد شکنی نموده ام؟! 
۱۳ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۲۱ شباهنگ (بایقوش سابق)
همان قول مهمی که به من دادی ولی احساس میکنم نقض شده 😑 ولی چایی میخوری رو شناسنامه دیگه نریز آفرین 😁
پاسخ:
یا خدااااا... قول؟؟😐 راهنمایی کن یادم بیوفته... من قول زیاد میدم میخوام ببینم کدومشو میگی😁

خداییش چاییخور نیستم! حالا واقعا کی چایی ریخته رو شناسنامه م باید تحقیق کنم!🤔

۱۳ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۰۶ شباهنگ (بایقوش سابق)
من از همینجا یک ساعت بعد که فردا میشود تولدتان را تبریک میگویم (عجب جمله ای گفتم 😁) در ضمن کینه ی شتری رو بذار کنار چون  اگه اونجوری باشه من نباید اون قولی رو که زیر پا گذاشتی رو فراموش کنم 😐 
پاسخ:
ممنون بابت تبریک تولدمان به قمری 😁

کدامین قول؟؟🤔
کاش نفرینش نمی کردی زهرا :(
تو اینجور وقتا معمولا طرفو به خدا واگذار می کنم چون از آه و نفرین می ترسم
معتقدم بخشی از نفرینی که می کنم به خودم بر می گرده :(
پاسخ:
ولی من معتقدم اگه طرف حقش باشه هیچی به آدم برنمیگرده! برا همین نه میترسم کسی رو نفرین کنم (چون بی دلیل هیچوقت اینکار رو نمیکنم) نه میترسم کسی منو نفرین کنه (چون معمولا کار خیلی بدی در حق کسی انجام نمیدم که مستحق نفرین های آنچنانی باشم!) 
جااان؟ من به کی باید بگم دوستش دارم؟؟؟
پاسخ:
به مادرتون مثلا! واقعا تا حالا گفتین؟؟😁
قمری رو بیخیال 26 تیر تولدته ?!
پاسخ:
تولدم بوووود! گذشت! رفت تااااا سال بعد 😊
پسر فقط کره ای!
پاسخ:
دقیقا! خدای احساسات و ابراز علاقه و سورپرایز کردنن! نه مثل این پسرای ما که یا چپ و راست به همه میگن دوست دارم و میشه تیکه کلامشون یا جونشون در میاد بگن دوست دارم! البته بلانسبت شما و بقیه ی دوستان... :))))
مبارکه
کم کم دارید از بی نام ای در میاید ها...
پاسخ:
ممنونم :)
ولی اونقدا هم بی نام نبودم... وبلاگ سابقم که آدرسش رو همه جای این وبلاگم گذاشتم با اسم خودم بوده... میخواستم این وبلاگ جدیدم اسم نویسنده ش (که خودم باشم😁) با اون یکی فرق کنه :))
۱۳ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۲۳ محسن رحمانی
چرا فامیلیتون رو خط خطی کردید؟
پاسخ:
فامیلیه دومه که خب خیلیا نمیدونن و ندونن بهتره :)

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.