...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

۲۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

شماها میدونستین  شعر "اتل متل توتوله" خیلی طولانی تر از اونی بود که تو بچگی میخوندیم؟! من که نمیدونستم :) یکی از وبلاگ نویس های خوبمون (آقا احسان) زحمت کشیدن و کاملشو برام فرستادن، کلی کیف کردم از خوندن اون شعر...

بخاطر کار زیاد این روزا حسابی خستم، دلم یه قرار دو نفره میخواد :) از اونایی که طرف با ماشین بیاد دنبالم، چون اینقده خستم که حوصله ی قدم زدن های عشقولانه رو هم ندارم :)) یه وقت باور نکنینا اینا همش هذیونه...:) #تو_بیا باهات حتی خسته هم باشم پیاده بالای عینالی هم میرم، قدم زدن های دو نفره که چیزی نیست :)

برادر دوستم که اسمش از اون دسته اسماس که من خیلی دوست دارم (رضا) داره برا کنکور درس میخونه و قرار شده هرجا سوالی داشت زنگ بزنه ازم بپرسه، یبارم زنگ زده، نمیدونم توضیحاتی که دادم واسش مفید بوده یا نه، اما براش آرزوی موفقیت دارم! 

دوستم به اسم مستعار صدیقه فردا کنکور ارشد داره، برا اونم آرزوی موفقیت دارم! 

نمیدونم چه کاریه بعضی آدم های بیکار میان ما رو توی گروه های غیر اخلاقی عضو میکنن، که چی بشه؟ هدف سازنده های اینجور گروه ها واضحه، هدف اعضای اونجا هم مشخصه، ولی بدون اینکه ما رو بشناسن اونجا اد میکنن واقعا کار بی شرمانه ایه! نفهمیدم کار کی بوده، اما اگه بفهمم تمام ادب خودمو می ذارم کنار و هرچی از دهنم دربیاد نثار خودشو خونواده ش میکنم! قبلا یه شرم و حیایی بود که الحمدا... دیگه اونم نیست... غیرتم که به فنا رفته خودمون خبر نداریم... خدا به دادمون برسه....

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۱۱
بی نام

این دو سه روز کارمون به حدی زیاده که از صبح ساعت ۷ که میرم سرکار و عصر ساعت ۸ برمیگردم بازم کارمون نصفه نیمه میمونه! دیروز گفتم بذا یه سر برم تلگرام ببینم چه خبره، دیدم پیام ناشناس برام اومده بعد از سالها... از اون دسته چیزهاییه که خیلی خوشحالم میکنه... نوشته بود این شعر تقدیم به شما و شعر "یه توپ دارم قلقلیه" رو برام نوشته بود، نمی تونین تصور کنین با چه ذوقی اونو میخوندم :) بالاخره هرچی باشه طرف واسه نوشتن اون برام وقت گذاشته بود..‌. جواب دادم و ازش بابت شعری که فرستاده بود کلی تشکر کردم، دوباره یه شعر برام فرستاد که این بود

من این شعر رو خیلی دوست دارم! همیشه دوست داشتم (و دارم) که یکی واقعا یواشکی منو از خدا بخواد :)) اما متاسفانه هیشکی چه پنهانی و چه آشکارا منو نخواسته :)) الان الناز میاد میگه چون اخلاق نداری، راستم میگه، ولی دختر باید بداخلاق باشه، شاید منظورمو الان متوجه نشین اما در آینده می فهمین منظورم چیه :) 

+ نمیدونم چرا حس میکنم این شخص که ناشناس فرستاده و بایقوش و کسایی که میخوان ناشناس بمونن همشون یه نفرن، و کاش اون یه نفرم... آدم چه چیزایی دلش میخواد... لعنت بر شیطون :)

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۲۶
بی نام

مثلا با دوست داداشت که چند سالی هم ازت کوچیکتره قهر باشی و قبلا هم باعث شده باشی که اون یکی از همکاراتو ببینه و بپسنده و خواستگاریش بره و اینا، بعد اون چون تو باهاش قهر بودی بیاد محل کارمون (محل کار منو نامزدش) بعد واسه آشتی کنون با خواهر بزرگش (که من باشم) شیرینی بخره بیاره... بفرمائید شیرینی :)

البته آخراش یادم افتاد یه عکس بگیرم، این عکسم نامزدش گرفت و برام فرستاد چون گفتم عکس شیرینی ها رو برا وبلاگم لازم دارم :)

امیدوارم این دوستم و دوست داداشم خوشبخت بشن :) براشون آرزوی خوشبختی دارم... فقط یه مساله هست... اینا واسه عروسیشون ما رو دعوت کنن ما طرف عروس میشیم یا داماد؟! 

+ قابل توجه بایقوش سابق: ما از اوناشیم که واسه دوستامون موقعیت ازدواج جور میکنیم، اگه پیشنهاد دادم که دخترای محل کار ما رو بیای ببینی مطمئن باش نیتم خیر بوده، به شرطی که نیت شما هم خیر باشه ان شاء ا... :)

++ کارمون خیلی زیاده این ‌روزا... مثلا امروز رسما ۱۲ ساعت سرکار بودم... ۱۰ ساعت بیشتر از روزهای عادی، معلومه که کمرم زیر بار اینهمه فشار خم میشه :)) هیشکی ندونه فک میکنم این ۱۲ ساعت بی وقفه توی معدن ذغال سنگ مشغول بودیم :))

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۲۵
بی نام