برداشت دوم محصولاتم خیلی رضایت بخش بود... مامان فقط بخاطر این سه تا تربچه رفته بود سبزی خریده بود که اینا رو توش قاطی کنیم :)
تصمیم گرفتم واسه سال جدید مزرعه مو گسترش بدم، دوتا گلدون میخوام بخرم که بذر تره و جعفری و... توشون بکارم! فعلا که مامان چیزی نگفته، نمیدونم این سکوتش علامت رضاس، یا آرامش قبل از طوفان، اما هرچی هست من کار خودمو میکنم :)
+ دیشب قرار بود با میلاد بشینیم سریال (ترجیحا کره ای) تماشا کنیم، مامان هم برای اولین بار ازم خواسته بود که ظرفا رو بشورم! گفتم میلاد بیا تو ظرف شستن بهم کمک کن تا زودتر بتونیم سریالو ببینیم... باورم نمیشه که میلادم بلد بود ظرف بشوره :) خودش میگفت الان داری حال میکنی که ازم کار میکشی؟! گفتم آره چه جوووورم! :)
+ یه سری چت دارم تو تلگرام که قدمتشون به زمانی میرسه که از وایبر کوچ کردیم تلگرام... همینقدر قدیمی و کهنه و فرسوده! حتی یه کلمه شو هم توی این چند سال پاک نکردم، کلی توش حرفای خوب و خاطرات خوب هست، گرچه اون آدم ها یا الان نیستن یا خیلی کمرنگ شدن، تصمیم گرفتم اونا رو هم امسال پاک کنم و یه صفایی به تلگرامم بدم، امیدوارم جای اون پیام هارو بتونم با پیام های جدید از شخصی جدید و خاص پر کنم... خودت با زبون خوش بیا پیام بده دیگه! :)
+ چگونه حتی یک بار هم از ذهنت نمی گذرد که شاید مخاطب تمام نوشته هایم تو باشی؟! :/