...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

۱۱ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

وای از ما

نه جوجه هایمان را شمردیم

نه نبض برگهای پاییز را گرفتیم

و نه کافه گردی کردیم

چه زود پاییزمان به سکانسِ پایانیِ یلدایش رسید!

حیفِ پاییز نبود؟

#نرگس_صرافیان_طوفان

ضمن اینکه یلداتون مبارک، به نظرتون کادویی که گرفتم قشنگه؟؟

از کی گرفتم؟ خب معلومه از خودم! خیلی دوسش دارم! 

اولین نفر به الناز نشون دادم، آخرشم گفتم فقط میخواستم بهت پُز بدم که واسه شب یلدام کادو گرفتم که به حمدا... این پز دادن حاصل شد! 

اینم یه متن بی ربط که خیلی به دلم می شینه تقدیم به شما:

خسرو: یه بار میگم دوسِت دارم،

تونستی درک کنی خوشبختت میکنم!

اما رفتی گشتی دیدی کسی مثل من عاشقت نیست حق نداری برگردی

حنا: اما..

خسرو: یا من یا گرگا!!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۶ ، ۱۸:۰۷
بی نام

خیلی دیر به دیر بگو "دوستت دارم"

بگذار برای گفتنش دلت بلرزد و برای شنیدنش نفسم به شماره بیوفتد.. .

مبادا تکه کلامت شود و نترسی از اینکه کجا و برای چه کسی خرجش میکنی!

مبادا شنیدنش برایم آنقدر تکراری شود که بی تفاوت از کنارش رد شوم و با بی حوصلگی بگویم من هم همینطور!

اگر این اتفاق بیفتد یعنی فاجعه ای در راه است...

خیلی دیر به دیر بگو "دوستم داری"

اما خیلی زود به زود بغلم کن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۶ ، ۰۸:۳۷
بی نام

 کم کم اون دیدگاه خوبی که نسبت به پزشکا داشتم رو دارم از دست میدم، واقعا اونا تحصیل کردن که به مردم خدمت کنن یا عیاشی کنن؟ اکثرشون هم هنوز مساله ی محرم بودن دکتر واسشون درست و حسابی تعریف نشده! 

طرف دندانپزشکه که توی تهران درس خونده، درخواست دوستی میده به خیال اینکه چون الان دندانپزشکه هر دختری حاضره براش هرکاری انجام بده، بعد درخواست آشنایی میده و انتظار داره طرف خودشو با اون محرم بدونه! واقعا چرا؟ جدیدا یا رشته ی تحصیلی عوض اینکه سواد آدم ها رو زیاد کنه اونا رو احمق تر میکنه یا شهری که توش درس میخونن ( یعنی تهران!) واقعا این رفتار ها شده معضل! وقتی تحصیل کرده ش آدم احمقی هست چه انتظاری هست از سایرین؟ 

بعد از اینکه کارشناسیمو گرفتم و تصمیم گرفتم دوباره کنکور شرکت کنم برا رشته ی مورد علاقه م، از خدا خواستم اگه اون رشته قراره منو عوض (عوضی!)  کنه تا آخر عمرم هم اگه حتی سالها تلاش کردم هیچوقت موفق نشم، آدم بودن خیلی مهمتر از دکتر و مهندس بودنه! واقعا راست گفتن که "انسانم آرزوست".. .

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۶ ، ۱۹:۳۹
بی نام

نقل شده که یه یارویی میره جایی دزدی و چیزی پیدا نمیکنه و خروسی که اونجا بوده رو میزنه زیر کُتش و الفرار! توی راه صاحب خروس میگیرتش و ازش می پرسه تو خروس منو دزدیدی؟ طرف به حضرت ابوالفضل قسم میخوره که نه کار من نبوده، از قضا دُم خروس هم از زیر کُت معلوم بوده! مال باخته (صاحب خروس) میگه "نمیدونم قسم ابوالفضلت رو باور کنم یا دُم خروس رو"!

الان این شده حکایت ما دخترا با پسرای بیکار و دروغگوی دنیای مجازی که واقعا نمیدونم از این حرفاشون چی نصیبشون میشه! 

طرف خواب نما شده بوده چند روزی هی پیام پشت پیام که من از روی پست هات (!!!) متوجه شدم آدم خوبی هستی و دنبال دختر پاکی برا ازدواج هستم و از این صوبتا، جواب که نگرفت انگار تیرش به سنگ خورده باشه فک کنم رفته بوده منت کشی دوست دختر سابقش و استوری گذاشته بود دست تو دسته کاملا رومانتیک و عاشقانه با اون دختره! به نظرم بهتره اینجور پسرا بگن ما دختر کثیف میخوایم برا عشق و حالمون فعلا، بعدا برا ازدواج (اگه سیر شدیم از رابطه های نامشروعمون -که البته بعید میدونم) میریم به خیال خودمون دنبال یه دختر آفتاب مهتاب ندیده و چقد هم قراره روش غیرتی بشیم، اما خبر ندارن که اونی که به پستشون قراره بخوره از خودشونم کثیف تر خواهد بود! لازم به ذکره که قریب به ۹۹ درصد پسرای ما همچین افکار پلیدی دارن و ازشون متنفرم! اون یه درصد اونقد پسرای شریفی هستن و من هم یکی دو نفرشون رو میشناسم، هرچقد با خودم کلنجار رفتم نتونستم اونا رو هم قاطی اون ۹۹ درصد کنم و نهایتا نتیجه بگیرم که از همه ی پسرا متنفرم! اون یه درصد واقعا عشقن، عشق!

من نمیدونم با کسی توی گروهی همگروه نباشیم و آی دی مونو هم به کسی نداده باشیم و شماره ی همو هم نداشته باشیم و کلا هفت پشت باهم غریبه باشیم چطوری میتونه بیاد توی تلگرام به آدم پیام بده؟ بعد به جای معرفی کردن خودش مثل بچه ی آدم معما طرح کنه؟ خداییش فحش دادن به اینجور آدم ها جایز نیست؟ خداییش اینجور آدم ها حقشون نیست بهشون بی احترامی بشه؟؟ حیف که دلم نمیخواد شخصیتم رو برای همچین آدم های بیخودی خراب کنم!

پ ن. شخص مذکور توی پاراگراف سوم الان با همون دختره رل زده! یعنی خاک تو سر اون دختری که با پسری دوست میشه که اون پسره تا دو روز دختره قهر کنه نه تنها وفادار نمیمونه، بلکه میره به ۱۰ تا دختر دیگه پیشنهاد میده! البته این خاکی که ریختم تو سر اون دختره از اون خاکی که تو سر همچین پسری باید ریخت چیزی کم نمیکنه!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۶ ، ۰۸:۴۳
بی نام

توی اینستا چندتایی پیج بیمارستانهای مختلف رو دنبال میکردم خیلی وقت پیش، اعضای اونجا که اکثرا پزشک هستن به خیال اینکه منم از همکاراشونم به من درخواست دادن و خلاصه ده بیست تایی دکتر دارم توی لیست دنبال کننده هام (مقدمه)

امروز پست یکی از اون پزشک ها (یا شاید هم دانشجوی پزشکی) توجهم رو جلب کرد، همینجوری از رو بیکاری رفتم بقیه ی پست هاشو ببینم، متوجه شدم که مادرش هم دکتر هست و کلی با هم حال میکنن که همکارن! توی ادامه ی پست هاش دیدم عکس هایی داره با یه دختر توی مکان های عمومی مثل پارک و کافی شاپ و اینا، از اونجایی که توی بیوگرافیش چیزی راجع به نامزد بودن و ازدواج کردن و اینا نبود با خودم گفتم لابد اینم خواهرشه که اونم دکتره، اما در عین ناباوری دیدم نوشته یه دوست خوب! یه جورایی برام عجیب بود که مگه داریم پسری که بیاد توی جای عمومی که اقوام و دوست و همکار و آشنا هست با افتخار بنویسه فلان دختر دوستمه! والا تا جایی که ما دورو اطرافمون دیدیم پسرای ما معمولا توی جمع حتی با دختری که باهاش سلام و علیک دارن حرف نمیزنن  و احیانا اگه دوست دختری هم داشته باشن توی هفت تا سوراخ قایمش میکنن به دو دلیل: 

۱.سایر دخترا رو از دست ندن و شانس اینو داشته باشن که بتونن همزمان با اونا هم دوست باشن!

۲.اعتبارشون به حدی پیش اطرافیانشون خرابه که اگه بفهمن اون دختری رو دوست داره هزارتا فکرای ناجور میکنن!

اونیااونایی که من میشناسم به احتمال خیلی زیاد مربوط به گزینه ی اول هستن البته گزینه دوم هم خیلی ازشون بعید نیست! خلاصه اینکه یه لحظه به اون دختر حسودیم شد، درسته که اصلا معلوم نیس اون پسره نیتش با اون دختر چیه، اما همین که اونو پنهان نمیکنه بزرگترین ارزش رو بهش داده! واقعا نباید از هر باسوادی انتظار زیادی داشت، خیلیا "فقط" سواد دارن! 

یکی از پسرای فامیلمون که حداقل ۱۰ سال از من کوچیکتره، توی تلگرام ازم واسه درساش کمک میگرفت، به طور کاملا اتفاقی شماره من افتاد دست دوست دخترش که فک کنم باید راهنمایی باشه! چند شب پیش در کمال پررویی اومده از من میخواد چندتا مساله ی ریاضی رو براش حل کنم، درسته حل کردم اما واقعا به اینکه دهه های هفتاد به اون طرف گودزیلان به یقین رسیدم! مورد داشتیم طرف جلوی چشم اونی که میدونست دوسش داره رفته به دوسته همون دختره پیشنهاد دوستی داده و الانم با اون بیشتر بهش خوش میگذره و خدا برا هم حفظشون کنه! 

اینکه چطور بعضیا میتونن اینقد پست و هیز باشن واقعا آدم رو انگشت به دهن میکنه!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۶ ، ۱۹:۵۵
بی نام

امروز هم دیدمش، همان جای همیشگی! از دور نگاهم میکرد، همین که به او نزدیک تر شدم نگاهش را دزدید، با گوشه ی چشمش نگاه میکرد که انگار نمی خواهد بفهمم که من را زیر نظر دارد! همین کارهایش مرا بیشتر تحریک میکند که زل بزنم به او! اخ که چه چشم هایی! دیوانه ام نکن، دیرم شده است، باید بروم، فروکش کن آن شراره های سرکش آتش چشمانت را! 



نمیدانم دیگر این گربه های محل این همه دلبری را از که آموخته اند؟!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۶ ، ۲۳:۳۷
بی نام

از مرده میپرسن به سلامتی خواهرتون فارغ شده بچه ش چیه؟ میگه والا خودمم نمیدونم دایی شدم یا خاله!

پنج ماه بود منتظر امروز بودم که ببینم دایی میشم یا خاله، چون من تنها خاله ی بچه های خواهرم میشم به خواهرم اولتیماتوم دادم که وای به حالت پس فردا هر زنی، همسایه ای، رهگذری، رفیقی که اومد خونتون به بچه هات یاد بدی بهشون بگه خاله! اونا فقط حق دارن به من بگن خاله چون فقط من خاله شونم ولاغبر! همین مهیار رو هم به زور تحمل میکنم به آبجی هم بگه عمه، وگرنه درستش این بود که تنها عمه ش من باشم (الهی فداش بشم)

خلاصه اینکه امروز جنسیت من مشخص شد و من قراره دایی بشم!!!! یعنی اون پدر سوخته ای که قراره بدنیا بیاد و خاله ش هی قربون صدقه ش بره یه پسر ناقلاس! نمیدونم چرا منتظر بودم دختر باشه اما پسر شد! البته فرقی نمیکنه هااا فقط شیطون میشه دیگه! الان رو این مهیار شرط بستیم که اگه کسی بتونه فقط ۳۰ ثانیه اونو ثابت نگه داره جایزه داره! دیگه خودتون تا تهش بخونین چه جور موجودیه دیگه! 

به احتمال زیاد بچه ی دختری که قراره تو خونواده ی ما بدنیا بیاد بچه ی خودمه! از این خواهر و برادر من بخاری واسه دختر دار شدن در نمیاد! من که دختر بیشتر دوست دارم اما خب الان یه تار موی مهیار رو با هیچ احد و صمد و ممدی عوض نمیکنم، ولی با این حال اینم جای خود داره که دختر همیشه یه چیزه دیگه س!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۶ ، ۲۰:۰۰
بی نام

همه ی دوستام میدونستن که چقد دوست دارم توی دفاعیه هاشون شرکت کنم، اونایی که ارشد دانشگاه خودمون قبول شدن نفهمیدم اصلا کی درسشون تموم شد و کی دفاع کردن و چی شد اصلا! بقیه ی دوستامم الحمدالله رفتن و شهرهای دیگه قبول شدن و از اونا هم خبری نشد! چند باری هم به عنوان مهمان ناخوانده توی دفاع چند نفری از بچه های رشته ی خودمون (زبان) شرکت کرده بودم، اما وقتی مال یکی از دوستای آدم باشه یه حس خاصی داره، خیلیا هم قول دادن دعوت کنن منو اما قولشون یادشون رفت! خلاصه تنها امیدم بعد از خدا به الناز بود که اونم اگه منو دعوت کنه! 

دیروز یکی از هم دانشگاهی هام که از دوستای خوبم توی رشته ی شیمی بود بهم پیام داد و بخاطر اینکه قبلا من دو سالی دانشجوی شیمی بودم و بعد هم با این دختر همسایه بودیم یه جورایی زمان کارشناسی آشنایی ما باهم یکم خاص بود، پیام داد که برا دفاعش منو آبجی رو دعوت کرده، آبجی که بنا به دلابلی احتمالا نره، من ولی حتما میرم فقط امیدوارم آدم هایی که زمانی برام ناراحتی ایجاد کرده بودند رو حتی اتفاقی هم نبینم و البته برای دوستم آرزوی موفقیت و پیشرفت دارم! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۶ ، ۲۰:۱۲
بی نام

بیخیالش که میشوم دلبری هایش دوچندان میشود، گویی از اول بنا بر این بوده که با سرسنگینی هایش منه سبک سر را دیوانه کند! میدانم که سختگیری هایش برای خودم است، سخت میگیرد تا برایم آسان شود، منم اهل جا زدن ها و شانه خالی کردن ها و کم آوردن ها نیستم، پا به پایش میروم! مگر نه اینکه مرا به رویاهایم میرساند؟ مگر نه اینکه خودم انتخابش کردم که تمام مسیرم را با او طی کنم؟ شاید برایش کمی تکراری باشم اما، او هر روز برایم تازه تر از اولین روزهای آشناییمان است... 

کتاب های دوست داشتنی من! :)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۹:۲۳
بی نام

از دیشب هی دارن برای امروزمون که دوتا ۹۶ میوفته کنار هم آرزوی یه اتفاق خوب میکنن، منم از دیشب با خودم درگیرم که خدایا اولین ۹۶ که امساله، اون یکی دیگه از کجا اومده، رفتم سال میلادی و قمری رو چک کردم ببینم شاید توی اونا کشف کنم که دومین ۹۶ قضیه ش چیه اما اصلا متوجه نشدم، دلمم نمیخواست از کسی بپرسم که اونم یه ساعت اول بهم بخنده بعد جواب بده، گفتم اگه کشف کردم که فبهاالمراد، اگه نه بیخیالش میشم به درک که چندتا ۹۶ کنار همه! امروز صبح دیدم الناز رو پروفایلش یه عکس گذاشته که طرف واسه تاریخ امروز داشته ذوق میکرده، ۶/۹/۹۶ و اینجا بود که گرفتم قضیه چیه! والا انقدر درگیر زندگی شدم که روزا از دستم در رفته فقط آخرای ماه که سرکار سرمون شلوغ میشه متوجه میشم ماه داره تموم میشه و دیگر هیچ! 

امروز تا این لحظه هیچ اتفاق خوبی نیفتاده، ولی دیشب رو اگه بخوابم حساب کنیم یه اتفاق عالی افتاد، اونم اینکه اومدم خونه دیدم مامان واسم کاکائو خریده! خوشمزه ترین خوراکی دنیا! خودشم زیاد خریده، این واقعا برای من بهترین اتفاق بود!

میخواستم یکم راجع به احترام بنویسم اما اینقد عصبانی بودم از یه عده آدمی که احترام حالیشون نیست که بیخیال شدم! نمیدونم چرا یه عده ی کثیری از افراد جنس مخالف وقتی از طرف ما احترام میبینن فک میکنن چه خبره، انگاری احترام گذاشتن واسشون برعکس جواب میده، خوششون میاد که عوض استفاده از لفظ آقا و اینا همون توله سگ صداشون کنیم تا بیشتر قدر ما رو بدونن! قدیم می گفتن خلایق هرچه لایق، اما امروزی ها میگن خلایق، خر چه لایق؟! بعد این دومی تاثیر بیشتری داره! یادم نمیاد تا حالا بی دلیل به کسی مخصوصا افراد جنس مخالف، چه کوچیکش چه بزرگش، چه باسوادش چه بیسوادش بی احترامی کرده باشم یا از الفاظ بدی استفاده کرده باشم، تا جایی هم که بتونم باهاشون محترمانه رفتار کردم و میکنم!

استادی داشتیم آقا، خیلی شوخ طبع و مهربون و البته بسیار رک! یبار تعریف میکرد توی سالن دانشگاه دختری رو دیده بوده که موقع حرف زدن با تلفن هی به آدم اونطرف خط میگفت دیوونه، خنگ، و حتی توله سگ! خیلی کنجکاو بوده که بدونه اون طرف خط کی بوده که وقتی پرسیده بود و دختره گفته بود نامزدمه شاخ درآورده بود و میگفت من الان دیدم آدم به کسی که دوسش داره با الفاظ رکیک ابراز علاقه کنه! چرا نمی تونیم یاد بگیریم که تو رابطه هامون هرچند صمیمی، احترام فراموش نشه! چقد دوست داشتم آدمی که میاد دو کلام با من هم صحبت بشه یکم ادب و احترام توی رفتارش باشه، اما متاسفانه اکثریت از ادب و انسانیت به دورن!


ترجمه ی عنوان: از دور آدمی اما از آدمیت به دوری!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۶ ، ۱۲:۲۷
بی نام