...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

با اینهمه دوست مجازی و فالوور و دنبال کننده توی انواع و اقسام فضاهای مجازی، دیروز که ولنتاین بود هیچی... امروز که روز ولادت حضرت فاطمه س (حالا نمیگم مادر یا همسر هستم اما حداقل اسمم که زهرا هست) دریغ از یه پیام... دریغ از یه تک زنگ... دریغ از یه تماس اشتباهی حتی!! 


+ دیروز خودمو کُشتم به میلاد گفتم بیا بریم بیرون بگردیم و از دستامون عکس بگیریم بذاریم تو پروفایلمون که یوقت خدایی نکرده فامیل فک نکنن ما سینگلیم و کسی رو نداریم، یه سری هم ببینن و از حسودی بترکن، گفت من امروز تعطیلم و هوام سرده و خلاصه نرفتیم... (نتیجه) برادر هرچقد هم خوب باشه توی اینجور مواقع اصلا به درد نمیخوره... حالا اگه یه دوز پسر نصفه و نیمه هم داشتم اون خودشو میکُشت که باهاش برم بیرون و اونجا بود که من میتونستم تلافی همه ی دلخوری ها و دل شکستگی ها و بدبختی هامو سر اون خالی کنم و بگم نوچ! نمیام!! بعد هی از اون اصرار از من انکار... آی حال میداد... 


+ میگه تو چون نیتت اذیت کردن پسراس واسه همین هیشکی نمیاد باهات دوست بشه... اخلاق که الحمدا... نداری، پایه ی بیرون رفتناشم که نیستی، خرج هم که نمیکنی براش... دقیقا یه پسر برا چی باید باهات دوس شه؟! میگم بخاطر وفاداری و تک پر بودنم :)... همین که مثل بقیه ی دخترا نیستم باید هر روز چندین رکعت نماز شکر بخونه که منو داره... میگه خیلی پررویی بخدا...از اینا laugh تحویلش میدم!


+ میگم واسه کادوی ولنتاینم شماره کارت بدم واریز کنی یا داری؟! میگه بده! میگم نوموخوام... روانی هم خودتی!! :)

 

+ عاشق این کارتون بودم... 70 قسمته که دانلودش تازه تموم شد و کارتون بعدی که قراره دانلود کنم "سفرهای علمی"ه... البته که بخاطر سهیل و مهیار دانلود میکنم وگرنه من با این سن و سال و ابهت بشینم کارتون تماشا کنم؟! ابدا... :))

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۸ ، ۱۴:۰۱
بی نام

وقتی که برف میاد و من کاملا غیرمسلح (صبح که رفتم سرکار بخدا هوا آفتابیه آفتابی بود!!)  از سرکار میرم خونه و توی راه هیچ ماشینی منو سوار نمیکنه و مجبور میشم پیاده برم خونه نتیجه ش میشه این: (پالتوی سفید چقد بهم میاد :)) ) 

البته یه سمند بوق زد (خدا خیرش بده) اما راستش جوون بود یکم گرخیدم، فلذا سوار نشدم :) ولی ای شماهایی که ماشین دارین، توی این شرایط پیاده ها رو سوار کنین حتی اگه ازتون ترسید، اینقده بوق بزنین و گیر بدین تا از رو بره و سوار شه... والا ثواب داره! 
+ فعلا یخ زدم، صورتم هم داره میسوزه! تا یخم باز شه یکم طول میکشه... ایشاا... به کامنت هاتون بعد از ذوب شدن یخ ها جواب میدم :)

+ راستی تو جنگل زندگی نمیکنیماااا (پس زمینه) اینا یه سری درخت کاجن نزدیک خونمون، دیدم اونجا درختا مانع اومدن برف و برخوردشون به گوشی میشن (والا گوشی بسوزه تو این گرونی پول ندارم بخرم!) و خلاصه مکان خوبی بود واسه عکاسی و سلفی و قدم زدن های عاشقانه و ... :))

 

الان نوشت:

اینم آدم برفی ای که همین الان کار ساختشو با میلاد تموم کردیم :)

چشماش مشکل ژنتیکی داره :)) دستاشم درازه ولی دوسش دارم :)

۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۸ ، ۱۷:۵۶
بی نام

جالبه که وقتی بین دنیای واقعی و مجازی یه خط میکشیم، این خط کش برای پنهان کردن اسم و رسم و هویت ما فقط توی زمینه اسم و عکس کارایی داره... مثلا سعی میکنیم با اسمی خوشگلتر و باکلاس تر از اسم واقعیمون اکانت درست کنیم و  عکس پروفایلمونم رو هم اینقده دستکاری میکنیم که خیلی خوشگلتر از خودمون بشه... اما متاسفانه با اخلاقی خیلی گند تر از اخلاق واقعیمون وارد دنیای مجازی میشیم!! 
کی گفته تو دنیای مجازی حتما باید بد باشیم؟!
تو که واسه اسم و رسمت اینهمه تلاش میکنی که فوق العاده به نظر بیای نمیتونی بخاطر دل مخاطبهاتم که شده زود رنج نباشی؟! نمیتونی زود واکنش نشون ندی و سعه صدر داشته باشی؟! نمیتونی یکم خوب بودن رو تمرین کنی شاید توی اخلاق واقعیت هم تاثیر بذاره؟! نمیتونی یکم مهربون تر باشی؟! 
در تعجبم که اینجا مجازیه و کسی کسی رو نمی شناسه و اونوقت تو اخلاقت اینه... تو دنیای واقعی که همه میشناسنت اخلاقت چجوریه؟! مخاطب عزیز توی دنیای مجازی همه جور آدم هست، یکی ازت تعریف میکنه، یکی انتقاد میکنه، یکی بهت فحش میده حتی... نه چیزی ازت کم میشه نه چیزی بهت اضافه میشه، اما حداقل با تحمل همه ی این رفتارها میتونی صبر و تحمل رو توی خودت تقویت کنی... البته اگه بتونی! 
+ برای مخاطب خیلی خیلی خاصی که این دومین باره که بخاطر انجام کاری که واقعا در شانش نیست ازش دلخورم...

 

اضافه و بی  ربط: یه دختره هست تو اینستا به اسم هنگامه که مجازی با همسر کره ایش آشنا شده... توی پست های آخرش نحوه ی آشناییشو نوشته، خودتون برین بخونین اینم آی دیش (hengamehabdoli)، حالا من بگم یه عده میان میگن مجازی اله مجازی بِله... فقط میخوام بدونین کسی که آدمه و خودش و شرافتش رو قبول داره براش فرقی نمیکنه کجا باشه، همونطوری آدم میمونه... اما کسی که خودشو کمتر از یه آدم میدونه هرکاری ازش بر میاد و میشه مصداق همونایی که تو مجازی ازشون میترسیم...

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۹ بهمن ۹۸ ، ۱۸:۰۱
بی نام

هیچ میدونستین اسم ها هم میتونن بارکد باشن؟؟ منم نمیدونستم اما دیشب به لطف بعضیا فهمیدم:

عکسای چندین سال پیش (دوران دانشجویی مخصوصا) رو سرکار داشتم به همکارم نشون میدادم، توشون عکسی پیدا کردم که خیلی جالب بود...

 

یعنی من اون زمان این اراجیف رو روی تخته سفید کلاس ها برا کی مینوشتم؟! شاید منم سرمایی ای بودم مثل اون خانوم سرمایی توی آزمایشگاه یکی از وبلاگ نویس ها (اینجا) که احتمالا همه برای فارغ التحصیل شدن من نذرها کرده بودن؛ وگرنه اینکه من رشته ی زبان رو که با بی علاقگی میخوندم هفت ترمه تموم کردم نمیتونه دلیل دیگه ای داشته باشه!! 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۸ ، ۱۱:۲۴
بی نام

تصمیم گرفتیم بریم ائل گلی توی این‌ سرما... معمولا اونجا هواش سردتر از بقیه جاهاس اونم بخاطر آبی که توی استخر هست... حسابی از زیر و رو لباس و زره پوشیدیم که مبادا یخ بزنیم... رفتیم دیدیم جل الخالق اینا دیگه چجور موجوداتی ان (دخترا) عملا چیز خاصی تنشون نیست و خیلی خوش و خرم دارن با (ایشاا...) نامزداشون میگن و میخندن... به ضرس قاطع این بخاطر گرمای محبت و حرارتِ عشق و علاقه ی بینشون بوده وگرنه مقاومت اونا درمقابل سرما دلیل دیگه ای نمی تونست داشته باشه!!

استخر کاملا یخ زده، با اینکه نوشته بودن که یخ های سطح آب نازکه و کسی وارد استخر نشه، اما از رد پاها معلوم بود که دیوونه هایی بودن که بدجور هوس مُردن زده بود به سرشون و تا وسطای استخر هم رفته بودن!! 
خیلی توی اون هوا بستنی میچسبید اما با رای اکثریت رفتیم پخله (باقالا/ باقالی) که خب جاتون که خالی بود اما اونجا چهارتا دختر و پسر (دو دختر و دو پسر) نشسته بودن که یکی از پسرا، که دختره کنارش به بقیه هم نخ میداد، عجیب شبیه کسی بود که میشناختمش... 

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۸ ، ۲۲:۴۲
بی نام

بله دیگه دو نفر چینی مشکوک به ابتلا به ویروس چینی توی تبریز بستری شدن و خلاصه خوبی بدی دیدین حلال کنین.... اصلا اگه یه مدت دیدین پستی کامنتی چیزی از طرف ما تبریزی ها ارسال نمیشه دیگه خودتون متوجه بشین و از همونجا که هستین واسه شادی روحمون فاتحه بخونین :)
در تعجبم که وقتای عادی توریست ها میرن اصفهان و شیراز و اینجور جاها... حالا که بحث مریضی و مُردنه چرا صاف اومده تبریز؟! یعنی از هیچ چی شانس نیاوردیم!! آش نخورده و دهن سوخته ماییم ها... نه خفاش خوردیم نه مار خوردیم... همین گوشت حلال رو هم به زور میتونیم بخوریم توی این گرونی اما مریضیشو ما باید بکشیم... تازه حسرت ازدواج کردن و تشکیل خانواده هم رو دل خیلی هامون قراره بمونیم... ایشاا... که بریم اون دنیا حوری نصیبمون بشه... واسه مونث ها هم حوری هست یا قراره با همین پسرای خودمون (توی این دنیا) اونجا هم زندگی کنیم؟! اگه اینجوریه تا وقت داریم بریم یکم گناه کنیم که حداقل جهنمی شیم سرب مذاب بریزن تو حلقمون تا دوباره مجبور نباشیم (حتی تو بهشت) با پسرای خودی سر کنیم :)))  

 

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۸ ، ۲۲:۵۲
بی نام

در راستای پست قبلی شخص عزیزی که خیلی برای من محترمه، توی چندتا پیام خصوصی بنده رو نصیحت کردن که کاملا هم بجا بود، لابه لای صحبت هاشون گفتن که به پسرا هم حق بدم چون اونا چشمشون ترسیده و از طلاقی که معمولا از طرف خانوما درخواست داده میشه میترسن! یادم رفت ازشون بپرسم، گفتم بیام اینجا از همه ی خواننده ها بپرسم که پسرا دقیقا از چیه طلاق میترسن؟! الحمدا... واسه مهریه که زندان رو برداشتن، تا خانوم تمکین نکنه نفقه بهش تعلق نمیگیره، مهریه رو هم اینقد قسطاشو طولانی میکنن که معمولا شوهرش لج میکنه و تو طول پرداخت مهریه طلاقش نمیده و خانوم هم اگه از این بلاتکلیفی خسته بشه و بخواد دوباره ازدواج کنه باید باقی مهریه شو ببخشه تا بتونه طلاقشو بگیره، درخواست طلاق هم از طرف خانوم باشه که کلا مهریه تعلق نمیگیره! بچه هم که واسه پدره دیگه... میتونه مادر رو تو حسرت دیدن بچه ش بذاره! واسه پسری که طلاق میده زنشو انگ مطلقه بودن نمیزنن و تو جامعه هم به یه چشم دیگه بهش نگاه نمیکنن و پیشنهادهای آنچنانی هم بهش نمیدن و آخرشم با یه دختر (ازدواج اولی) ازدواج میکنه (خیلی کم پیش میاد یه پسر توی ازدواج اولش با یه خانوم مطلقه ازدواج کنه)... ما دخترا از طلاق باید بترسیم یا پسرا؟! منو روشن کنین که دقیقا پسرا از چیه طلاق میترسن؟! 
+ توی آخرین صحبتشون منو "گلم" خطاب کردن(در واقع گُلُم بود که احتمالا از روی عادت بود و قطعا بدون منظور!)... جوری ذوق کردم که یادم رفت سوال بالا رو بپرسم ازشون! :) کلمه ای که حسرت به دلم موند از یه پسر ترک بشنوم... حتی اونی که ادعاش میشد دوسم داره (غلط کرده!) بعد وقتی گله میکنم یه عده متعصب میان میگن نه تو اشتباه میکنی!!! آره حق با شماست من اشتباه میکنم...

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۶ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۴۴
بی نام

وقتای عادی، سال به سال هیچ احدی توی اینستا به آدم پیام نمیده، حالا خدا نکنه یه اشتباهی رخ بده و یه پستی چیزی بذاریم، سیل پسرا هجوم میارن به دایرکت! 
( یادم رفته بود بگم) چند روز پیش همینجوری به مناسب برف و برف بازی یه استوری گذاشتم... کنار تمام پیام های مخ زنی طور(تور؟!)، یکی اومد گفت وای منم خیلی دلم میخواد برف بازی کنم و کلی آه و ناله کرد، رفتم پیجشو یه دید زدم، دیدم متاهله و یه دخترم داره! گفتم شما دیگه چرا آقای محترم؟! الحمدا... متاهلی! گفت طلاق دادم زنمو، تو زنم میشی؟! گفتم شرایط ما با هم جور نیست، شما بچه داری! گفت بچه رو دادم به مادرش، حالا زنم میشی؟ قول میدم خوشبختت کنم، توروخدا بیا زنم شو! هی داشت التماس میکرد که زدم بلاکش کردم! گفتم خدایا جلال و جبروتتو یه جا با هم شکر (این عبارت برگرفته از این اصطلاح ترکی هست که میگن "آلاه جلالیوا چوخ شوکور=خدایا جلالتو خیلی شکر"! هیچوقت نفهمیدم اینجوری دقیقا کدوم نعمت خدا شکر میشه ولی به نظر میاد بیشتر از اینکه شکرگزاری باشه یه جورایی گله و شکایته!) آخه مگه من چند سالمه که باید یه زن مُرده، زن طلاق داده اونم بچه دار بیاد از من بخواد زنش بشم؟! یعنی توی دم و دستگاه ملکوتیت یه پسری که از من بزرگتر باشه (این کوچیکا خیلی رو مُخن، خیلی! خیلیه خیلی!!!) و ازدواج اولش باشه وجود نداره عایا؟! اصلا خلق کردی همچین کسی رو که منتظرش باشم یا نه کلا بیخیالش شم؟! 
+ فعلا منتظرم خدا جواب بده، هنوز که خبری نیست! :)

 

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۸ ، ۲۰:۵۵
بی نام