...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

17. شک توش نیست!

شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۰۳ ق.ظ
وقتی دوستام بهم میگن تو با خودت خود درگیری داری و من موضع میگیرم، باید اعتراف کنم که من حتی با خوابامم درگیرم! آخه من نمیدونم اینهمه حشره و سوسک و از همه بدتر عنکبوت و چندتا حشره ی دیگه که حتی اسمشونم نمیدونم توی خواب من چیکار میکنن؟! حالا منی که تو واقعیت اینا از فاصله ی یک کیلومتری من رد بشن من فرار میکنم با چه جراتی داشتم باهاشون میجنگیدم! مردم خواب بهشت و حوری میبینن منم عجب چیزایی میبینماااا! صبح که داشتم میومدم سرکار (گفتم میومدم؟ بله درست گفتم! چون الان سرکارم و بالاخره خاطرات امروز رو دارم امروز مینویسم!) به طور خیلی مشکوکی شلوغ بود! تا جایی که یادم میاد زمان ما از هفته ی آخر شهریور کلاسا شروع میشد و میرفتیم میدیدم اونایی که تجدید داشتن دارن امتحان میدن؛ اما الان مثه اینکه شروع مدارس داره میره اون ور! یه چند سال دیگه فک کنم بچه هامون رو دی ماه یا شایدم بعد از سیزده بدر راهی مدرسه میکنیم! اصلا کلا تکنولو‍ژی رو همه چی حتی مهر ماهم تاثیر بسزایی داشته!! قراره مامانم ساعت دوازده به بعد بیاد مثه اون بچه کلاس اولی ها (قربونشون برم)  اجازمو بگیره و بریم برا من شلوار بخریم! بعدشم فردا که تولد آبجیه یه کادوی خوشگل که مورد نیازشم باشه البته، پیدا کنیم! تازه قراره واسه ناهارم نریم خونه و بریم پیتزا!! آخرین باری که پیتزا خوردم درست و دقیق یک ماه پیش بود یعنی یازده شهریور!! یادش بخیر... حالا با کی بود و به چه مناسبتی و بعدش و قبلش و وسطاش چی شد بماند... اما خیلی خوش گذشت و به یاد ماندنی بود! الان که دارم اینا رو تایپ میکنم این همکاره سمت چپیم داره دنبال یه بهونه میگیرده توی حرفش که بتونه از اصطلاح "شک توش هست" استفاده کنه!! از صبح هم صدتا موقعیت پیدا کرده برای مسخره کردن من! واسه توضیح اینکه این چه ربطی به من داره باید بگم که یبار همون شخصی که یازده شهریور باهاش رفتم پیتزا بهم زنگ زده بود که نتیجه ی کنکورمو بدونه، پرسید امروز جوابا میاد؟ گفتم نمیدونم شک توش هست!! حالا این شده سوژه که همه سعی میکنن نوعی جملاتشون رو تنظیم کنن که این جمله ی گهر بار از من توش استفاده بشه!! یعنی فقط کافیه یه گاف بدم، تا مدت های مدیدی ول کن نیستن که!! یبارم الناز بهم زنگ زد و خب دیدم اونه الو و بله نگفتم و مستقیم گفتم "جانم؟" یعنی هنوزم که هنوزه ازم میپرسن اون طرف دختر بود یا پسر؟! اصلا به من میاد با پسر جماعت این مدلی حرف بزنم؟! نه واقعا داریم؟!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۱۱
بی نام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.