21. بحر در کوزه و ما گرد جهان میگردیم!!!
پنجشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۲۲ ق.ظ
دیروز عصر همینجوری نشسته بودیم
که یهو تلفن زنگ زد و مامانم تلفن رو که قطع کرد گفت زود باشین برین چایی بذارین
الان میرسن همین دورو برا هستن!! گفتیم خب کیه؟! گفت شما نمیشناسینش!
خلاصه اومدن و نشستن و تازه
فهمیدیم که از نوادگان پسر عموهای پدربزرگم (از طرف مادر) هستن که مامانم اینا
بهشون پسردایی میگفتن (حالا چرا نمیدونم؟!) یعنی فامیلای خیلی دوری حساب میشدن ولی
چون زمان بچگی با مامانم اینا همسایه بودن صمیمیتشون و خاطرات مشترکشون زیاد بود!
بعد از معرفی کردن و اینا تازه
فهمیدیم اونا سید هم هستن! اینو داشته باشین...
من سالهاس عادت کردم یعنی بد
عادتم دادن که از سادات عید غدیر عیدی بگیرم به عنوان تبرک! هر سال هم یکی از
پسرای دانشگاهمون که واقعا دل پاکی هم داره بهم عیدی میداد و اتفاقا امسالم که عید
رو تبریک گفتم با اینکه دیگه دانشگاه نمیرم اما گفته هرجا بگم میاد تا تبرک رو بهم
بده! اینم عکسای عیدی هام هست که هیچوقت خرجشون نمیکنم!
خلاصه برگردیم به دیروز که فهمیدیم
این فامیل های تازه پیدا شده سید هستن، منم به شوخی گفتم پس عیدی ما محفوظه،
همونجا در آورد اون پنج هزاری رو به من داد و به بقیه هم همینطور!!
بعد از رفتن اونا که داشتم به
این دست و دل بازی و سادات و اینا فک میکیرم با یه حساب سر انگشتی به این نتیجه
رسیدم که ما هم از طرف مامانم سید حساب میشیم، اما طبق تحقیقات من، سالها پیش
پدربزرگِ پدر بزرگم در طی یه اتفاقاتی (که به احتمال زیاد مساله ناموسی بوده!) سید
بودنِ خودشو انکار میکنه و این سید بودن توی شناسنامه های ثبت نمیشه!! اما خب ملاک
که شناسنامه نیس!!
۹۴/۰۷/۱۶
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.