42. کنون بشنو جنگ "زهرا" زمین!!
دوشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۳۰ ق.ظ
هنوز نیم ساعت از این اتفاق
نگذشته!
اما قبل از تعریف این اتفاق
میخوام یه تصویر کلی از محل کارمون بدم! از در که میاین داخل یه سالن نسبتا طولانی
و عریضی هست که میز سحر و الهه و خانوم ... اونجا هست، کلا کار اونا با من زمین تا
آسمون فرق میکنه! بعد ته سالن سه چهارتایی پله هست که بیاین پایین به یه مکان
بزرگی میرسین مربعی شکل، که میز منو زهرا و مریم هم اونجاس! یه جورایی انگار سحر
اول صفِ منم آخرش!! فاصله بینمون بیداد میکنه!
صاحب کارمون داشت میرفت بیرون از
در که میخواست بره به سحر سفارش میکنه که مراقبمون باشه که یه تار از موهای سرمون
کم نشه حتی، چون خیلی عزیز دردونه ایم! سحر هم چون دید صاحب کارمون هوای ما رو
داره یه لقب زشتی به ما داد که از گفتنش اینجا معذورم! چون این حرف شاید در شان
سحر باشه اما در شان من نیست!
ما هم وسایل رزم رو برداشتیم و
با زره و شمشیر و تیر و کمان موجود رفتیم به نبرد با سحر تا اونو به سزای عملش
برسونیم! که رسونیدیم!!
به ترتیب از راست به چپ: مریم، من (ریزه میزه)، زهرا
+ اصولا هر که با ما در افتاد... ور افتاد!!+ راستی امروز زهرا و مریم هم به جمع خوانندگان وبلاگ پیوستند!! از این به بعد بیشتر باید مراقب نوشته هام باشم!! خواننده ها خیلی دارن بهم نزدیک میشن!! روایت داریم خواننده جماعت از رگ گردن میتونه به آدم نزدیکتر باشه!!
۹۴/۰۸/۱۱
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.