...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

51. یه روز خوب و سرد...

دوشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۶:۵۶ ق.ظ

داشتیم صبحونه میخوردیم که صاحب کارمون یهو منو به سحر نشون داد و گفت این دختر چشه دو سه روزه توی لاکه خودشه؟! سرمو بلند کردمو لقمه ای که دستم بود رو گاز زدم و گفتم من؟!!! البته خیلی هم بی راه نمیگفت، از شما هم که پنهون که نیست، با امروز میشه سه روز که حال خوشی ندارم اما دیگه بسه، تصمیم گرفتم بیخیال باشم، به جهنم کی بهم ارزش میده و کی نمیده!والاااا باید توقع و انتظاراتمو بیارم پایین تا یکم حالم خوب شه! دیروزم که با الناز و زهرا قرار بود بریم بیرون، زهرا خانوم میخواست دبه دربیاره که نیاد، با هزار و یک تا خواهش و التماس راضیش کردم و هنوز چند دقیقه ای مونده بود به وقت قرار که دیدم الناز همچین پیامی فرستاده: اینم نمایی از پارکی که رفته بودیم و داشتیم یخ میزدیم انگار مجبور بودیم!راست: آستین قرمز الناز، بغلیش سانازچپ: آستین قرمز من، کناریم که فقط انگشتش افتاده زهراوسط شیرینی هایی که پختم و پوست شکلات ها!!! موقع برگشت هم با الف.خ اومدیم خونه و چون واسه اونم یکمی شیرینی داده بودم در عوض واسم کلی از این بیسکوییت ها آورده بود که من بعد از اینکه در طرفه العینی توسط سه چهار نفر غارت شد یادم افتاد ازشون عکس بگیرم!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۲۵
بی نام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.