...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

86. من و کلی حرفای نگفته!

جمعه, ۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۰۷ ب.ظ
این پست یه جورایی درددلم با خودمه، یکم طولانیه، شایدم اصلا جالب نباشه برا کسی، اما اینجا قبل از همه ماله منه، هرکی دوست داشت ادامۀ مطلب رو بزنه، هرکی هم دوست نداشته مجبور نیست این پست رو بخونه! یه سری حرفا بود همیشه دلم میخواست کسی رو پیدا میکردم بهش میگفتم، اما متاسفانه هیچ محرمی تا به حال پیدا نکردم! اگه مطالب رو در ادامه گذاشتم چون دلم نمیخواد یارو بیاد بگه مجبوری خوندم! توی زندگیم اینو یاد گرفتم که اونی که همیشه بگه از دروغ بدم میاد یعنی خودش دروغگوعه قهاریه! اونی که میگه بیا منطقی باشیم اصلا منطق حالیش نیست، اونی که میگه بهم اعتماد کن خودش به همه بی اعتماده! در واقع ما همیشه اون چیزی رو از دیگران میخوایم که تو خودمون نداریم! یه سری چیزا بوده که همیشه دوست داشتم اطرافیانم اینو راجع به من بدونن، یکیش این بوده که من تا جایی که بتونم دروغ نمیگم، خالی بندی واسه کلاس گذاشتن و اینا رو دارم اما دروغی که باعث بشه یکی منو یجور دیگه بشناسه هرگز، چیزی رو نخوام بگم خیلی راحت میگم "نمیگم"! اما اون کسی که بهم دروغ بگه و باهام رو راست نباشه یکی از اون افرادی خواهد بود که هیچوقت نمیبخشمش و در مواردی حتی نفرینشم میکنم! حالا میخواد قول کوچیکی بده مثلا بگه فردا بهت زنگ میزنم، یا قول بزرگی باشه و بگه باهات ازدواج میکنم! یکیش اعتماده، من به هیچکس اعتماد ندارم مگه اینه به من ثابت کنه که شخص قابل اعتمادیه، حالا میخواد دختر باشه یا پسر! یه اخلاق بدی که دارم و دست خودم نیست اینه که حرفای آدمایی که تازه باهاشون آشنا میشم تا مدتها یادم میمونه، جزء به جزء، حرف به حرف! بعد از مدتی یه سوالایی راجع به همون حرفای روز اولشون میپرسم ببینم بازم همون جواب رو میدن یا نه! اگه جوابشون متفاوت باشه دیگه محاله بهشون اعتماد کنم! کمتر کسایی بودن که تونستن دروغ بگن و من متوجه نشم اونم به این دلیل بوده که اون افراد برام چندان ارزشی نداشتن که صحت حرفاشون برام مهم باشه! قضیۀ بعدی احترامه، احترام از نظر من این نیست که تسلیم بشم و هرچی دیگران بگن بگم چشم، من به این رفتار میگم بی عرضگی! حتی اگه پدرم هم چیزی بگه و باهاش مخالف باشم در نهایت احترام میگم پدره من، شما داری اشتباه میکنی و من اینو قبول ندارم! من احترام به یه سری افراد رو واسه خودم واجب کردم اما افراد دیگه ای که وارد زندگیم میشن تا وقتی از طرف من احترام میبینن که خودشون به من احترام بذارن و بهم ارزش بدن! وقتی بهم ارزش ندن شاید خیلی بهشون بی احترامی نکنم اما دیگه اون احترام سابق رو هم براشون قائل نیستم، میخواد فامیل باشه یا غریبه، بزرگ باشه یا کوچیک! اینو دیگه فک کنم اکثر اطرافیانم میدونن که چقد از بدقولی بدم میاد، خودم یادم نمیاد قولی داده باشم و بدقولی کرده باشم، اگه از انجام کاری مطمئن نباشم که میتونم انجامش بدم یا نه اولش به طرف میگم که "قول نمیدم این کارو بکنم ولی سعی خودمو میکنم"... از آدم های بدقول هم به شدت نفرت دارم، درحدی که گاهی خودمم باورم نمیشه که بخاطر یه بدقولی چطور تونستم از یه شخصی اینهمه کینه به دل بگیرم! همۀ اینا رو گفتم چون یه جورایی دلم از یه شخصی پُر بود و نمیدونستم چجوری باید خالی کنم! حرفایی که میدونست و اعنتایی نکرد! خطاب به اون شخص عزیز عرض میکنم (هرچند اون حتی آدرس اینجا رو هم نداره!) مسلمان بودن به این نیست که دوتا نماز دست و پا شکسته بخونی و یکم حجاب رعایت کنی بعدش دیگه خدا بهت مجوز میده هرکاری دلت خواست بکنی! مخصوصا اینکه دل بنده های خدا رو بشکنی! اینقد بدم میاد از اونایی که فک میکنن چون یکی دوتا روایت و حدیث بلدن (اما عمل نمیکنن) دیگه رسیدن به خدا و دیگران هیچ ارزشی ندارن! یا این پسرایی که تریپ شهادت برمیدارن به خیال اینکه با اینهمه حق الناسی که به گردنشونه میتونن برن بهشت! خوبه داستان اون اصحاب پیامبر رو برن بخونن که توی یکی از غزوه های پیامبر شهید شده بود اما چون حق الناس (حق مادر) به گردنش بود داشت تو قبر عذاب میشد! یوقتایی یه آدمایی به اسم خدا و پیغمبر میان تو زندگیت که چنان رفتاری باهات میکنن که خودت با تمام اعتقاداتت، یهو به خودت میای میبینی داری کفر میگی! نمیدونم این گناهی که باعث میشه آدم ایمانشو از دست بده به پای خودمون نوشته میشه یا اونی که میاد گند میزنه به اعتقادات آدم، اما به نظرم همۀ گناهی که آدم میتونه انجام بده یه طرف، بازی با اعتقادات کسایی که بهمون اعتماد میکنن یه طرف! شاید خنده دار باشه بگم بودن کسایی که با همین شگرد اومدن و چقد از ایمان من رو با خودشون بردن خدا میدونه! اما این اتفاق یه طرف، بدبین شدن من به همۀ بچه مذهبی ها یه طرف! احساس میکنم همشون از دم ریاکارن و دروغگو! خدا چجوری میخواد از این رفتارشون بگذره؟! کاری که اینجور افراد با اعتقادات مردم میکنن با کاری که مثلا داعشی ها به اسم اسلام میکنن که باعث نفرت از اسلام میشه چه فرقی داره؟! من که فرقی نمیبینم! والسلام!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۰۹
بی نام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.