89. میدانم آخر یک روز خسته میشود از نیامدنش... شوخی که نیست... مگر ادم چقدر میتواند نیاید؟!
پنجشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۱۴ ق.ظ
وقتی دیروز مرخصی میگیری که با
مامان جونت برین خرید و بعد یهویی دختر داییت از غیب نازل میشه و شما رو برا ناهار
دعوت میکنه و اصلا هم نمیدونست که اتفاقا من اون روز مرخصی گرفتم و میتونم بیام و
بعد تویی که انتظار داشتی صبح یکم بیشتر بخوابی و بخاطر این اتفاق غیر منتظره مجبور
میشی همون ساعت همیشگی بیدار شی و عصر هم قرار میشه که زودتر برگردین اما غیبت
اینقد شیرین میشه که شب برمیگردین و شب تصمیم میگیری یکم زودتر بخوابی و دلت باز
میگیره و اینبار به اصرار دوستت که میخواستی شخصی رو نفرین کنی ، دعاش میکنی و با
همون دل غمگینت بازم شب دیر میخوابی، انتظار داری الان سرکارخوابت نیاد؟! نه واقعا
همچین انتظاری داری؟!
تازه شبشم یه خواب خیلی عجیب
ببینی و بخوای تعبیرشو بدونی و هیچ جا همچین تعبیری رو نمیابی و دست از پا درازتر
خودت میشی معبّر (تعبیر کننده) و خوابتو اونطوری که دلت میخواد به خیر (طبق
روایات) تعبیر میکنی دیگه حالی به آدم میمونه؟
شنبه هم مرخصی گرفتم که با الناز
جونم برم دانشگاه، من که کاری ندارم، بخاطر الناز میرم (آیکون منت گذاری)!
یکی از آپشن های مثبتی که قرار
گذاشتن توی دانشگاه داره اینه که اولا آدم خاطراتش مرور میشه، دوما انگیزه میشه واسه
افرادی مثل من که علاقه ی فراوانی به کسب علم و دانش دارن، سوما هوا خوب باشه آدم
میره تو حیاطش میشینه بدون حضور پیرزنان و پیرمردانی که آدم رو زیر نظر میگیرن و
هزارتا حرف و حدیث پشت سر آدم درمیارن، و اگه هوا هم خوب نباشه بدون هیچ منتی
میریم داخل ساختمون یا بوفه و باز هم بدون هیچگونه بودن در انظار عمومی راحت
میتونیم گپ بزنیم!
یه مساله ی دیگه ای هم که هست
اینه که من واقعا دانشگاهمو دوس دارم!
با کمی تخلص در جمله ای که شنیده
بودم جمله رو اینگونه بیان میکنم:
It is not my university, but it
is still mine!
اصل جمله هم با عرض پوزش از حضار
گرامی این بودش که:
He is not my boyfriend, but he
is still mine!
بعد ازمدتها یه پست خارجکی
گذاشتم دیسک کمرم عود کرد!!
+عنوان از آرش نژادی... عنوان رو دریابین!
۹۴/۱۱/۱۵
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.