104. من و نی نی ها!!!
چهارشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۲۶ ق.ظ
دیشب رفته بودیم خونۀ
همسایمون.... نه بذارین از اول بگم!
پریشب قراربود بریم خونۀ همسایمون که
دخترای دوقلوش تازه به دنیا اومدن! منم که همچین عشق نی نی دارم داشتم لحظه شماری
میکردم که همسرش بره بیرون مام بپریم بریم نی نی ها رو ببینیم اما متاسفانه از
شانس من اصلا اون شب همسرش از خونه نزد بیرون! خودمونم دیگه نگفتیم که میایم چون
اگه میگفتیم شوهرش هرطور شده میرفت بیرون و نمیخواستیم به نوعی مزاحمشون شیم!
منم که دیگه بدجور هوس نی نی کرده
بودم رفتم وسایلامو گشتم و این جورابو پیدا کردم و شب کنار خودم خوابوندمش!
قضیۀ این جوراب برمیگرده به
چندسال پیش که یکی از همسایه هامون لباس بچه میفروخت و آبجی اینو برای دختر من
خریده بود! خیلی دوسش دارم! یعنی هربار نگاش میکنم فک میکنم نی نی دارم!
حالا بگم که دیشب بالاخره همسر
همسایمون رفت بیرون و مام فرزی پریدیم خونشون که با نی نی ها بازی کنیم! آخر این
پست عکسشونو گذاشتم، شاید توی عکس بزرگ دیده بشن اما در واقع صورتشون اندازۀ کف
دسته، یعنی کله شون توی دوتا دست جا میشه! من که گرفتمشون بغل اصلا وزنی نداشتن! سبک
تر از یه عروسک خرسی بودن! امروز 21 روزه میشن!+ راستی گویا امروز روز مهندسه؛ این روز رو به همۀ مهندسا و مخصوصا سیم کش هایی از جمله الناز ر.خدایی _ م.کریمی _ سید س.باصری _ ی. طاهرزاده _ س.مولایی _ ف. عظیمی _ الف. آقاییو غیره .... تبریک میگم!خسته شدم!
۹۴/۱۲/۰۵
منی قلم دن سالیبسان
بس من؟؟؟؟!!!