127. روزهای سخت...
سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۵۲ ب.ظ
دیروز و امروز سرمون به حدی
شلوغه که ساعت دو که میام سرکار با همۀ همکارا تا ساعت 10 اینجاییم و ناهارم این
دو روزه افتاده گردن صاحب کارمون! دیروز که من ناهارمو خونۀ آبجی خورده بودم اما
امروز که ناهار نمیدونستم بازم قراره مهمون صاحب کارمون باشیم، غافلگیر شدیم و
اینم ناهار امروزمون در محل کار:
+ البته در رو قفل کرده بودیم تا
کسی موقع ناهار مزاحممون نشه!
+ شبا هم طبق برنامه ریزی فعلا
با امروز میشه دو روز که نمیتونم درس بخونم و مجبور میشم صبح ها یه ساعت زودتر
یعنی ساعت هفت بیدار شم و درس بخونم!
+ برای نوشتن این پست به هیچ
عنوان از کارم نزدم هرچند الانم سر کارم هستم!
۹۵/۰۱/۱۷
کوفته می خوره
ما هم کاسیب فقط سوپ می خوریم منم مسموم شم دا چرا نمی شم چون کاسیبم