129. بازگشت...
جمعه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۲۹ ق.ظ
امروز
جمعه س و من سرکار نیستم، بیرون از خونه هم نیستم، پس من از کجا دارم پست میذارم؟!
بلـــــــه
درست حدس زدین کامپیوترمون ملقب به کامی تعمیر شده و همینطور که میبینین بنده در
خدمتتونم!! خیلی خوشحالم، خیلی، به طوریکه الان هرکی پیشم بود رو به بستنی مهمون
میکردم اما متاسفانه کسی پیشم نیس و من مجبورم برم یه لیوان آب خنک بخورم (بنوشم)
به نیابت از همون بستنیه کذایی!
راستش
هر روز به کامی فک میکردم و اتفاقا امروز که اصلا تو فکرش نبودم دیدم داداش علی
کیس رو گذاشته جلوی در رو بهم گفت که درست نمیشه و از پنجره بندازش بیرون! بعد که
دید حالم گرفته شده، گفت برو حالا روشنش کن ببین روشن میشه یا نه! حیف که پسره و
نامحرمه و متاهل و از این صوبتا، وگرنه یه بوس جانانه حوالش میکردم! عوضش به خودم
قول دادم هر وقت شیرینی یا کیکی درست کردم حتما واسش ببرم و همینطور یک و نیم گیگ
از اینترنتمو بهش بدم تا هرچی میخواد دانلود کنه!! هی گفتم بیاین تعمیر کنین تا
این مزایا شامل حال شما بشه، هی گوش به حرفم ندادین!!
در
ازای خوشحالی امروزم، دیروز یکی از النگوهام شکست!! سه تا بودن، ملقب به سه
تفنگدار، الان شدن دوتا و تنها اسمی که براشون میتونم بذارم دوقلوهای افسانه ایه!!
حالا مامان کی وقت کنه (چون من اصلا وقت اضافه ندارم و مامان تنهایی باید بره) و
ببره درستش کنه یا عوضش کنه.... خدا میدونه!
+
به شدت به این ضرب المثل "از این ستون به اون ستون فرجه" اعتقاد پیدا
کردم؛ نگران بودم میلاد بیاد و ببینه فایل هایش نیس؛ اولا اومدن میلاد موکول شد به
این هفته که در پیشه، در ثانی هاردم سالمه سالمه و هیچی از توش پاک نشده! فقط حدس
میزدیم که ممکنه پریده باشه!
۹۵/۰۱/۲۰
حتما عهس پشمالو رو که از من می خواستی مونده خودا رو شوکر
یه شیرینی چیزی بده دا