...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

142. عنکبوت خر است!!!

جمعه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۰۹ ق.ظ
توی سرویس بهداشتی ما یه دیوار اضافی هست که یه در فلزی براش گذاشتن که پشتِ اون در، لوله های آب از پایین به بالا و برعکس تعبیه شده ( تا اینجاش نه به شما مربوطه نه به من!) کنار اون درِ فلزی و دیوار رو که یه فاصلۀ تقریبا یک سانتی هست رو جناب بنّا اومده با گچ پر کرده (اینم باز به ما مربوط نیست) با مرور زمان اون گچ مقداریش ریخته و یه سوراخی ایجاد شده که حشرات موزی (سایز کوچیک) میتونن از اون طرف بیان این طرف (داستان از اینجا شروع میشه!) تقریبا دو هفته پیش دیدم یه عنکبوت از اون طلایی ها که اندازۀ پاهاش تقریبا دو سانت بود از اون سوراخ عبور کرده هیچ، اومده بیرون تار درست کرده و خوش و خرم داره زندگی میکنه، منم که چشم دیدنه خوشبختیه کسی رو ندارم، کُشتمش! اما نه اینکه چیزی بکوبم توی سرش، کلا اهل خشونت نیستم، با آب غرقش کردم ( که اگه شنا بلد بود غرق نمیشد، مشکله خودشه! ) فردای اون روز دیدم عه!!! یکی دیگه با همون شکل و سایز اومده از خونۀ آمادۀ عنکبوت مرحوم داره استفاده میکنه! بازم سیل اومد و اونم غرق شد! فردای اون روز دیدم یا خداااااا اون عنکبوت دومی هم گویا وارث داشته و یکی دیگه اومده صاحبِ خونه ش شده! خلاصه اونم گرفتار بلای زهرایی شد و درگذشت!! شاید باورتون نشه اما فردای اون روز هم چهارمین عنکبوت رویت شد که دیگه سیمام قاطی شد و این یکی رو با دمپایی لهش کردم! بعد از اون دیگه خبری نشد، یعنی خوب زهر چشمی گرفته بودم از اقوام این چهارمی! هر روزم چک میکردم که مبادا پنجمین عنکبوت بیاد و من در غفلت باشم! تا اینکه دیشب چشمتون روز بد نبینه!!! دیدم توی همون قسمت یه عنکبوت سیاه و گنده ( که به عبارتی مادرِ اون قبلی ها حساب میشه) اومده جا خوش کرده!!!! چنان جیغی زدم (مهمونم داشتیم) که مامانم اومد و دید که ترسیدم کُشتش و جسدشو هم نشونم داد که خیالم راحت شه! (البته مامان با کشتن این حشرات عذاب وجدان میگیره ها، اما بخاطر خوشحال کردنه من مجبوره!!) +همش میترسم نکنه خونوادش به خون خواهی اون قبلی ها بهم حمله کنن و ازم انتقام بگیرن!! اصلا من نمیفهمم گیریم این عنکبوت واسه مزارع و اکوسیستم بعضی جانورا مهمه، آخه چرا میاد دیگه تو خونۀ ما؟! ما میریم توی تار اون زندگی کنیم آخه؟! در کل ازش بدم میاد، هم از خودش، هم از اون قیافۀ زشتش، هم از اون پاهای ترسناکه درازش!!!! نتیجه: عنکبوت خر است!!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۱۰
بی نام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.