180. اولین شب قدر...
شنبه, ۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۴:۰۴ ب.ظ
گفتم
دیشب چه خبر بود؟! نگفتم؟! اوکی!
یه
رسم و سنت قدیمی که بین همسایه های ما سالهاس وجود داره اینه که هر شب از شب های قدر، یکی از همسایه ها همه رو دعوت
میکنه که خونۀ اونا جمع شیم و اعمال شب قدر رو همه باهم اونجا انجام بدیم! تا همین
پارسال یه خانومی بود که نذر داشت تا وقتی خونه بخرن هر سال، اولین شب قدر این مراسم خونۀ
اونا باشه، دومین شب قدر هم خونۀ یه حاج خانومی بود که اونم نذر داشت، سومین شب هم
هر سال بالاخره خونۀ یکی میشد که مشکلش حل شده بود! اما امسال اون دوتا همسایه های
ثابت که نذراشون قبول شده بود از اینجا رفتن! هیشکی هم اعلام آمادگی نکرد و اینجا بود
که مامانه من طی یه عملیات خود جوش، هر سه شب رو هم قبول کرد که خونۀ ما باشه!
از
اونجایی که عروسمون به دلایلی نتونست بیاد کمک کنه، و اگه هم میومد بازم نمیتونست،
تمام پذیرایی از قریب به 100 نفر خانومی که اومده بودن به عهدۀ منو آبجی بود!
اونقدری خسته بودم دیشب که صبح نتونستم درس بخونم هیچ، الانم که از سرکار اومدم
داغونم! حالا دو شب دیگه هم اوضاع به همین رواله... خدا بخیر کنه کنکوره منو!!
خلاصه
بعد از اینکه مهمونا رفتن شروع کردم به تک زدن (طبق سنت قدیمی بین منو دوستام!)
راستش من یه رفیق قدیمی دارم از زمان اول دبیرستان باهم رفیقیم و اون فقط 5 روز از
من بزرگتره، امسال چون داشت مامان میشد میدونستم روزه نمیگیره برا همین اصلا بهش
تک نزدم که یوقت مزاحم استراحتش نشم، اما دیشب گفتم دیگه هرچی باشه از شبای قدر
نمیگذره و حتما بیداره! تک که زدم بهم پیام داد که یه خبر خوش دارم!! گفتم چی؟!
(البته خودم حدس زده بودم باید راجع به نی نی باشه، راجع به این نی نی هم هیچی
نیمدونستم، بهشم گفته بودم بهم چیزی نگو، روزی که بدنیا اومد بگو تا سورپرایز شم!)
یعنی وقتی جوابشو گرفتم اونقدر خوشحال شدم که کلا یادم رفت چقد خستم!
+
زمانای قدیم که میلاد خیلی کوچیک بود، پدربزرگمینا یه همسایه داشتن که نوۀ اونا هم
یه دختر همسن میلاد بود و اینا باهم بازی میکردن (الان اون دختره چند سالی میشه
ازدواج کرده!!!!!!) و اسمش نیلوفر بود، اون موقع میلاد نمیتونست اسم اونو تلفظ کنه
بهش میگفت "لولوفر" !! منم میخوام اسم دخمله دوستمو لولوفر صدا کنم، کی به کیه؟!
۹۵/۰۴/۰۵
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.