...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

195. هوای گرم و خشک!!

چهارشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۴۹ ب.ظ
دیدین یه عده همش در حال شکایتن؟! هوا سرد میشه شکایت میکنن، گرم میشه شکایت میکنن، معتدل میشه شکایت میکنن، بارون میاد شکایت میکنن، آفتاب میزنه شکایت میکنن، وَ وَ وَ ... این آدما خودشونم نمیدونن چی میخوان! الان نگفتم که فک کنین من از این آدمای غرغرو ام هاااا، نه اصلا! اصولا هوای سرد رو به هوای گرم ترجیح میدم، برفم به بارون ارجحیت (ارجعیت؟!) داره واسه من، با این حال توی اینجور هواهای گرمی ام که وسط ظهر از سرکار برمیگردم خونه و زیر چادر و مانتو و مقنعه دما دو برابره بیرون میشه خدارو شکر میکنم، اما نه واسه اینکه خدا بیاد درجه حرارت رو ببره بالاها، واسه اینکه چه شانسی آوردیم ماه رمضون هوا اینجوری وحشتناک نبود!! م. پ. ن خودش برام یه هارد فیلم و کارتون زده، بعد اومده تلگرام میگه چرا کمتر میای نت؟! خب عزیزه من، بنده مشغولم؛ خودت برام مشغولیت جور کردی، چجوری میتونم دل بِکَنَم و  پاشم بیام آخه؟! حرفا میزنیا!! امروز بعد از چهار ماه صبح ساعت 7:30 رفتم سرکار!! آخه من یخورده که از بند پ استفاده میکنم، این چهار ماه رو بعد از ظهرا میرفتم و به محض اینکه کارم تموم میشد (چه یه ساعت، چه 8 ساعت) میومدم خونه تا بتونم به درسام برسم! بعد از اینم قراره یا همون بعد ازظهرا با همون شرایط برم، یا اگه هم از صبح خواستم برم به خودم بستگی داره که ساعت 10 برم، 11 برم، یا اصلا نرم (این آخری اغراق بود شما جدی نگیرین!!)! آره داشتم میگفتم که ساعت 7 مگه من میتونستم از خواب پاشم!! حالا هیشکی ندونه فک میکنه ننم میذاره تا لنگ ظهر بخوابم!! (دارم مهر میکنم، بخونید مَهر= تمارض، ناز و ادا کردن که مثلا اذیت میشم اینجوری!) خلاصه رفتم و تا عصر هم کارم طول کشید، از طرفی هم نن جون قرار گذاشته بود بریم بیرون برام یه سری خرت و پرت بخره ( و البته آخر ماه که حقوق گرفتم پول اون خرت و پرتا رو ازم بگیره!) منم همون قضیۀ مهر و اینا پیچوندم و نرفتم و با اجازتون میرم یه فیلم از همون فیلمایی که م. پ. ن برام زده تماشا کنم!! بالاخره باید یه جوری تلافی اون همه درس خوندن برا کنکور و درنهایت گند زدن به اون رو دربیارم یا نه؟! راستی میلاد هم که انتقالیشو از تهران گرفتیم اینجا، با اینکه توی یکی از کلانتری های بغل گوشمونه اما بهش گفتن مرخصی هر 45 روز یا 50 روز یکبار بهش میدن!! "طفلی تو باورش چه نقشه ساخته/ اما به اینجا که رسیده باخته" * بهش گفتم بمون تهران و انتقالی نگیر، گوش نداد، الان پشیمونه!! تجربه نشون داده که اونایی که به حرف من گوش ندادن در 99.99% موارد تا حد مرگ پشیمون شدن!! توصیه های منو جدی بگیرین!! * این یه بیت شعر هم ماله یه بنده خدایی بود که به نفع خودم و برای رسوندنه مقصوده خودم کلا کوبیدم از نو ساختمش، دستم درد نکنه!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۳۰
بی نام

نظرات  (۲)

بعللللللللللللللللللللللللللللله
ارضم به حظور که اخرین بارت میشه دا که فیلیم میزنم برات
پاسخ:
تهدید؟! نههههه
زهرا بانو دمت گرم......
پاسخ:
فدات گلم

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.