211. در نومیدی بسی امید هست واقعا؟!
يكشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۵۷ ب.ظ
دو
روزه الناز معلوم نیس چرا خبری ازش نیس حسابی حوصلم سر رفته! به خودم قول دادم
ببینمش دونه دونه موهاشو بِکِشم تا عقده هام خالی شه!! به قول خودش تازگی ها خیلی
خرگوش شده!! (خرگوش نوعی فحش محسوب میشه مثلا!)
امروز
انتخاب رشته کردم! درسته رتبه م نجومیه و هیچ امیدی به قبولی نیس اما چون دوستام
خواستن که انتخاب رشته کنم نخواستم روشونو زمین بندازم! همۀ رشته هاهم پزشکی و پیس
پیس (= یه اصطلاحه ترکیه معنی فارسی نداره!) روزانه! همینجوری داشتم کدها رو وارد
میکردم دیدم یه چندتا دیگه بزنم 150 تا رشته کامل میشه!! اومدم بقیه شو از دانشگاه
شهرهای شیراز و اصفهان (شهرهای مورد علاقه م + مشهد) زدم! همکارم میگه اگه قبول شی
میری؟! گفتم چون قبول نمیشم زدم! گفت حالا زد و قبول شدی چیکار میکنی؟! گفتم هیچی
دیگه، مستقیم میرم بهزیستی خودمو به عنوان یه بی خانمان معرفی میکنم!! (بابام اسممو
از شناسنامه ش پاک میکنه!)
دیروزم
داشتم یه کمدی رو تمییز میکردم (برای نگهداری از کتاب های درسی که قراره به زودی
بهم اهدا بشه!) که تقریبا دو سه ماهی میشه درش باز نشده!! شاید باورتون نشه اما یه
سوسک زنده توش بود!! کاری نداری چجوری رفته اونجا، من موندم اینهمه مدت چجوری زنده
مونده؟! حوصله ش سر نرفته؟! دلش برا خونوادش تنگ نشده؟! عجب موجودیه ها!! بی
احساس! الحق که سوسکی برازنده شه!
برای
کنکور بعدی یه استاد پیدا کردم از بچه های موفق کنکوره امسال که گویا منو به
شاگردی قبول کرده! یکم سخت گیر هست اما مهربونه! با کمک های اون برای این کنکور
امید بیشتری دارم! برا خودشم آرزوی موفقیت دارم!
بازم
آخره ماه داره میاد و ممکنه سرمون شلوغ بشه، از الان احساس خستگی میکنم! خسته
نباشم پیشاپیش!
۹۵/۰۵/۲۴
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.