220. سرنوشت...
سه شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۰۱ ب.ظ
لوبیاهام
قد کشیدن و دیگه هیچ شباهتی به لوبیا ندارن و دارن واسه خودشون درختی میشن!! بعد
یه مدت حتی ممکنه یادشون بره که زمانی یه لوبیایی بودن که هر لحظه ممکن بود توسط
یکی از ماها خورده بشن!
این
جلویی همونیه که اولین بار سرشو از خاک آورد بیرون، اون دوتا سمت چپی هم دقیقا هم
زمان باهم به دنیا اومدن، اون عقبی هم امروز صبح از خاک اومد بیرون و داره تمام
تلاششو میکنه که به این سه تا برسه، پنجمین لوبیا هم هیچ اثری ازش نیست و احتمالا
اون زیر زیرا مُرده!!
یه
جورایی این پنج تا لوبیا منو یاد آدما میندازن!! یه عده کلا خوش شانسن، سرنوشتشون
اینه که از همه موفق تر باشن مثه همون لوبیا اولی که زرنگی کرد و زودتر از همه
اومد بیرون و باعث شد ببوسمش حتی! یه عده (اکثریت) معمولا توی یه سطحن! نه خیلی
بدشانسن نه خیلی خوش شانس، مثه دوتا لوبیایی که باهم بیرون اومدن! یه عده هم باید
تلاش کنن اما چون شانس خیلی باهاشون یار نیست به یه موفقیت نسبی میرسن (لوبیا
عقبی)، یه عده هم هیچوقت شانسی براشون تعریف نشده و هیچوقت رنگ خوشبختی رو نمیبینن
(لوبیا پنجمی!) دلم واسه این لوبیا آخری که زیر خاک موند میسوزه! خدا میدونه الان
چقد داره حسرت این یکی لوبیا ها رو میکشه!! اما خب سرنوشتش این بوده... چه سرنوشت شومی...
۹۵/۰۶/۰۹
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.