226. کمی متفاوت بودن هم بد نیست!!
چهارشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۱۷ ب.ظ
از
عید نوروزه امسال تـــــا روزی که کنکور دادم صاحب کارمون قبول کرده بود که من
ظهرا از ساعت 2 به بعد برم سرکار تا بتونم صبحا درس بخونم! چون دیگه به این شرایط
عادت کرده بودم و ترک عادتم موجب مرض میشد از بعد از کنکور صبحا ساعت 10 تا 2 میرم
سرکار! اما امروز یه روز متفاوتی بود... امروز استثناعا (؟) ازم خواستن از صبح
ساعت 8 برم!! 6 ماه بود از اوضاع کوچه و خیابون و محل در وقت صبح بیخبر بودم!!
همین
که پامو گذاشتم بیرون و هنوز خیلی نرفته بود که دیدم یه دختر و پسری دارن از دور
میان و پسره همچین دستشو انداخته بود گردنِ دختره که انگار اومدن سینما!! از
ظاهرشون معلوم بود که نامزد بودن، دسته دختره پر از النگوهایی بود که پسره با قرض
خریده بود و احتمالا بعد از دوران نامزدی مجبور میشه اونا رو بفروشه و به قرضاش
بده!!
یکم
رفته جلوتر دیدم عــــه هنوزم کارای مسخرۀ زمان ما که دختره از جلو میره و پسره
پشت سرش میاد و یواشکی باهم حرف میزنن وجود داره و فراموش نشده!! یعنی اینهمه
پیشرفت تکنولوژی هیچ تاثیری رو رفتارها نداشته؟!
این
روزا کسی رو ندارم حرفامو بهش بزنم مجبورم بیام اینجا بنویسم!! ناراحت نمیشم اگه
حوصله تون نگیره و نخونین!! الناز که دو روزه ازش بیخبرم... م. پ. ن هم که در
جریانین که... دیگه وقتی نداره که با من حرف بزنه، وقتم داشته باشه اصلا واسه یه
آدم ارشدی کسر شأنه بیاد با یه لیسانسی حرف بزنه!! نه اصلا حرف نزنیم بهتره، هی
میخواد از دانشگاهش بگه هی منم حسودی میکنم!
اقا
بگم از اونی که پیام ناشناس میفرسته!! تقریبا مطمئن شدم که کار الناز نیست!!
نمیدونم چرا حس میکردم اونه!! شخص خاصی هم نمیشناسم که باهاش انگلیسی چت کرده
باشم... فقط یه نفرو میشناختم که با حروف لاتین چت میکرد اونم اصلا سبک نوشتنش این
مدلی نیست!! بین خودمون بمونه اصلا یه لحظه هم از ذهنم نمیره بیرون که طرف کی
میتونه باشه!! فضول نیستین که حال الانه منو درک کنین! دوسته ناشناسی که منو دوست
داری، بیا خودتو معرفی کن تا منو خوشحال کنی!! اگه خوشحالم نکنی یعنی دوسم نداری،
دوست داشتن رو باید ثابت کرد... والسلام...
۹۵/۰۶/۱۷
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.