...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی
به سرم زده فردا که تولد یک سالگیه وبلاگمه، برم یه وبلاگ دیگه باز کنم و آدرسشو فقط به شماهایی بدم که وبلاگ دارین... دلم نمیخواد دیگه هیچ آشنایی از اینکه چیکار میکنم و چی میگم خبر داشته باشه، وقتی که همین آشناهایی که سالها منو میشناختن بهم حرفایی زدن که حاضرم قسم بخورم خودشونم به حرفاشون اعتقادی نداشتن چه دلیلی میتونه داشته باشه که بعد از این حال من براشون مهم باشه؟! همین هفتۀ پیش بود که از کسی که خیلی دوسش داشتم چیزی شنیدم که حتی دشمنام هم همچین چیزی بهم نگفته بودن و راجع به من اینجوری فکر نمیکردن، اما نزدیک ترین دوستم، کسی که چون دوسش داشتم حرفامو بهش میگفتم چنان وصله ای بهم چسبوند که هنوزم توی شُکم که خدایا واقعا من همچین دختری ام؟! منو با کسایی مقایسه کرد که هیچی راجع بهشون نمیدونست و با این حال اونا رو بهتر از من میدونست! راسته میگن آدم هر روز چیزای تازه ای یاد میگیره! با اینکه از همون دوستم چند سالی بزرگترم اما ازش خوب یاد گرفتم که هیچ رفیقه واقعی وجود نداره، اصلا توی رفاقت شناختی وجود نداره، دروغه محضه که میگن آدم با رفاقت میتونه دیگران رو بشناسه... یاد گرفتم که رفیقامو بیشتر از یه رفیق دوست نداشته باشم چون ممکنه فکرای دیگه بکنن ( و کردن!)! اصلا دوستی که راجع به دوستش فکرای دیگه بکنه رو میشه بهش گفت دوست؟! از امشب تا فردا خیلی وقت هست که فکر کنم... شاید عملی شد ، شایدم اتفاقی افتاد و منصرف شدم... دلم منتظره همون اتفاقیه که نمیدونم چیه! چون واقعا اینجا رو دوست دارم! کلام آخر امروز اینکه: دوستای مجازی خیلی بهتر از دوستای واقعی ان! لااقل تویی که مجازی هستی بیای راجع به من چیزی بگی میذارم به حساب اینکه منو نمیشناسی، ولی رفیق واقعی وقتی چیزی میگه به حساب چیش بذارم؟!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۱۸
بی نام

نظرات  (۲)

نمیدونم چه اتفاقی افتاده و دوست ندارمم بدونم چی شده ولی وقتی ادم یه دوست یا یه اشناشو از گروهش میندازه بیرون بدون اینکه بدونه چی به چیه و ... اون موقع دیگه دلخوریهای گذشته مثل تبریک عید و ... به چشم نمیاد دیگه و هیچ انتظاری دیگه نداری حتی تولدی که خاطره بازی داره و انتظار تبریک هم دیگه نداری
همچین مواقعی وبلاگ تنها راهی هست که میشه از یه اشنا خبردار شد و خیلی دوس داشتم منم همچین چیزی داشتم که دلتنگیهامو مینوشتم
پیشرفت بیشتر باید تواضع ادم رو بیشتر کنه اگه تکبر ادم رو افزایش بده اون پیشرفت نیست پسرفته
در اخر امیدوارم اگه تصمیم گرفتین این وبلاگ چیزی ننویسین تو اخرین پستتون خبرشو بدین
یا علی
پاسخ:
خیلی راحت تو هم میتونی یه وبلاگ بزنی و حرفاتو توش بنویسی!
ای بابا...من در حدی نیستم که نظر بدم ،ولی من اگه بودم خودم رو ناراحت نمیکردم،اشتباه از اونه عزیزم.
وبلاگ دیگه ؟ اگه زدی آدرس به من میدی؟
پاسخ:
چشم منم خودمو ناراحت نمیکنم!

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.