...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

230. امان از دست الناز!! :D

يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۲۷ ب.ظ
دیروز الناز خانوم از مسافرت 4-5 روزه برگشته و اومده زیر پست هام نظر هم گذاشته و پرو پرو میگه یکی از حرفات دلمو شکسته!! بعد حالا من چی بگم خانوم بی خبر رفته، بعدِ دو روز که نگران شدم و بهش پیام دادم که کجایی میگه نائب الزیاره شما هستیم در سواحل شمال!! مامان من همیشه گفته و البته بهمون هم یاد داده که وقتی میریم خارج از شهر زنگ بزنیم از همه حلالیت بگیریم! حالا نه از اون حلالیت ها که واسه سفرهای دور میگیرن، لااقل خبر بدیم، چون بالاخره جاده س و تصادفات جاده ای هم کم نیست! من خودم اگه بخوام جایی برم به همه خبر میدم که اگه کسی هم ازم ناراحته ازش دلجویی کنم... شاید آخرین سفرم باشه! خلاصه حالا اینو گذاشتم به حساب اینکه اینجور کارا توی رسم و رسوم النازینا نیست، اما دیگه سوغاتی که توی رسم و رسوم همه مون هست، سوغاتی چرا برام نیاورده؟! دیشب میگم سوغاتیه من کو؟! میگه چیزی میخواستی مگه؟! میگم آره یک عدد شوهر!! خو سوغاتی یه کلوچه ای، لواشکی (هرچند ترشیجات دوست ندارم)، طلا جواهراتی چیزی میاوردی دیگه!! البته از یه طرف هم خوب شد نیاورد! اگه میاورد با این حال مامان، من اصلا نمیتونستم برم بیرون ببینمش که سوغاتیامو ازش بگیرم، اونم میدونم نامردی نمیکرد و قبل از اینکه خراب بشن خودش و اون خواهر شیطونش سوغاتیای نازنینمو یه لقمۀ چپ میکردن، بعد واسه منم یه عکس تو تلگرام میفرستاد که منو و خواهرم در حال نوشه جان کردنه سوغاتیای تو همین الان یهویی!! به قول تُرک ها منم میموندم باخا باخا (= تقریبا میشه معادل فارسی این کلمه رو نگاه کردن با تعجب یا حیران موندن ترجمه کرد!) امروز سوپ درست کردم!! تعریف از خود نباشه اما واقعا خوشمزه شده بود!! اینجوری که داریم پیش میریم مامان اگه هرچه زودتر خوب نشه (که ایشاا... میشه) من به یک آشپز ماهر تبدیل خواهم شد! عیدتونم مبارک باشه! من کاری با آل سعود و معود و یهود ندارم، ولی دلم میخواد برم مکه حاجی بشم بعد  عین این پیرزنا بهم بگم حاجی زهرا!! منم بگم جانم ننه؟! بعد بلند شم واسشون آش درست کنم! (عین فیلمااا!) اوه اوه دو روزه فیلم نگاه نکردم فیلمِ خونم اومده پایین! من اصلا اهل فیلم نبودمااا این رفیق ناباب م. پ. ن منو معتاد کرد! واقعا که!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۲۱
بی نام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.