252. اولین بارون 95
چهارشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۲:۴۹ ب.ظ
چقد
هوا سرد بود امروز... و اولین بارون پاییزی رو شاهد بودیم البته موقع برگشتن از
سرکار:
این
مسیر خونمون رو دوست دارم... چرا؟! چون خلوته، البته نه خلوتی که ترسناک باشه،
خلوته دنج! نمیتونم توصیفش کنم پس بیخیالش میشم، شما فقط در همین حد داشته باشین
که من دوسش دارم.
آقا
نمُردیم و یه خارجی بالاخره ازمون خواستگاری کرد! تو اینستا یه خارجی (بماند کدوم
کشور!) اومده بود باهاش چت میکردم (واسه تقویت زبان!) بعد در کمال پررویی از من
خواستگاری میکنه! بعد من میگم داداچ من مسلمون تو غیر مسلمون، تو باید مسلمون بشی
هااااا، کار هر کسی نیست هاااا، اما در کمال تعجب دیدم حاضره دینشم عوض کنه!! (عجب
زبون نفهمیه!!)
خلاصه
بلاکش نمودم... پسر خوبی بود... نمیدونم ایرانی ها چرا نمیتونین این همه کمالات رو
در من ببینن، به جان خودم یه دور برم خارج، منو رو هوا میزنن! افسوس که این همه کمالات
داره اینجا هدر میره...
۹۵/۰۷/۲۸