309. تنها...
نمیدونم یه عده چه اصراری دارن که وقتی میخوان از زندگی یکی برن بیرون تمام تلاششونو میکنن اما نصف و نیمه میرن، یه جایی یه ردی از خودشون میذارن که یعنی فلانی من رو از یاد نبر شاید یه روزی برگشتم! نمیدونم شماهام مثل من هستین یا نه، ولی واسه من یکی نباید بره، وقتی که بره دیگه واسه همیشه باید بره، وگرنه رفتاری رو از من میبینه که باورش نمیشه منم میتونستم اونقد بد باشم! توی ترکی ما یه ضرب المثلی داریم که یکم لفظش خوب نیست اما واسه آدم هایی که به خیال خودشون با رفتنشون ما رو اذیت میکنن خیلی کاربرد داره، یکم املاییم توی ترکی ضعیف هست اما شما ندید بگیرین: "تویوق گِدَر، پوخی دا گِدَر" یعنی مرغی که میره، فضولاتش هم باهاش میره! یعنی دیگه مرغی نیست که ب*ر*ی*ن*ه به خونه و اعصابمون!
چند روزه تبریز هواش سرده، دلامونم داره از این سرما یخ میزنه، بیشتر از خودمون باید هوای دلمونو داشته باشیم، یه سری مخاطبای اضافه مو از لیست شماره های گوشیم پاک کردم، کسایی که شاید خاطره های خوبی ازشون داشتم و الان فقط توی لیست مخاطبام تبدیل شدن به یه اسم سرد و بی روح!
تو راهم واسه رفتن به سرکار یه مسیر خاصی هست که خیلی اونجا رو دوست دارم، امروز که داشتم برمیگشتم خونه وقتی رسیدم اونجا هوا جون میداد واسه اینکه با کسی حرف بزنم، نگاه کردم به لیست مخاطبام، دیدم واقعا هیشکی نبود که بتونم اون لحظه مو باهاش تقسیم کنم، یاد یه متن جالب افتادم:
کانتکت موبایلم را ورق میزنم
هرچه به انتهایش نزدیکتر میشوم
آدم هایش غریبه تر می شوند
آدم هایی که زمانی جزئی از زندگی ام بودند
و الان در جواب سلام، تو را با یک "شما...؟" بدرقه می کنند...
یکی یکی پاکشان میکنم
از گوشی
از زندگی
از هرآنچه که بینمان گذشته
که اگر سراغشان را نگیری، بار و بندیلشان را جمع میکنند و برای همیشه می روند!
#علی قاضی نظام