316. باقلو درست میکردیم وقتی باقلوا درست کردن مد نبود!
چند وقتی بود که خمیر یوفکا اومده بود خونمون اما راه استفاده شو نمیدونستیم! آخه من ننم اهل ترکیه بود یا ددم که بدونم با این خمیر ترکیه ای ها چه غذایی میشه درست کرد! روزی که خواهرم واسه تولدش میخواست مهمونی بده گفتم بیا با این خمیر از این خوراکی های شبیه سمبوسه درست کنیم! بسته رو باز کردیم دیدیم ای بابا از لواش خودمونم نازکتره و چه زود هم خشک میشه! خلاصه اون چیزی که درست کردیم درسته خوشمزه شد اما قیافه ش شبیه همه چی شده بود جز سمبوسه! چقدم کیف میکردیم جلوی عروسمون که بیا ببین خواهر شوهرات چه شاهکاری خلق کردن! حالا چقد واسه کار خودمون خندیدیم بماند!
مامان گفت حیفه این نونا رو بریزیم دور بیا برو تو اینترنت ببین چی میتونی باهاشون درست کنی اگه شد که فبهاالمراد، اگه نشد فوقش میریزیم دور دیگه! منم زدم خمیر یوفکا چه غذاهایی که نیاورد! البته خب درست کردنشون در حد توان من نبود، مثلا اومده بود یه گل درست کرده بود توش پر از مواد غذایی، با خودم گفتم خداییش این دیگه کار من نیست! گشتم و گشتم تا اینکه راحت ترینش رو پیدا کردم و اون چیزی نبود جز باقلوای خودمون! درسته که تا حالا درست نکردم اما به عنوان اولین تجربه واقعا هم قشنگ دراومد هم خیلی خوشمزه شد به حدی که بابا که شیرینی واسش ضرر داره از دیشب کلی خورده بازم میگه بده، میگم پدر من ضرر داره واست میگه یباره دیگه!!!
اینبار حالا یکم ناشی بودم ولی خب قول میدم دفعه ی بعد طوری درست کنم که مصداق این جمله باشه که باقلواهای قبل از تو سوء تفاهم بود! الانشم در مورد ظاهرش نمی گم اما در مورد مزه ش واقعا قبلی ها سوء تفاهم بوده!
پ ن. ما دهه شصتی ها افتخاراتمون محدود به دوتا رژ و ریمل و عکسای لخت نیس، ما افتخارمون به همین استعدادمون توی کارهای هنری و آشپزیه! محض اطلاع شما بدون آرایش هم زنده میمونی اما بدون غذا تلف میشی گل من!