317. اشتباه
دیروز یه جای اشتباهی بودم و حرف های اشتباهی زدم و با کسی بودم که نمیدونم بودنم باهاش اشتباه بود یا نه! اما یوقتایی آدم یه سری اشتباه هایی رو عمدا انجام میده تا اشتباهات گذشته شو فراموش کنه!
این استوری توی اینستا واقعا کلافه م کرده، یارو هر غلطی میکنه، هر زهر ماری کوفت میکنه یه عکس با چند تا نوشته ی مسخره تر از اون روش مینویسه که چی رو ثابت کنه خدا میدونه! یه عده هم که ماشاا... همیشه یه چیزی برا نشون دادن دارن، صبحونه ناهار شام، تنقلات و خلاصه هرچی مصرف کنن به سمع و نظر ما میرسونن که یوقت مبادا ما فکر کنیم اونا دارن از گشنگی تلف میشن و چیزی برا خوردن ندارن!
الناز این روزا خیلی مشغوله و هیچ خبری ازش ندارم فقط منتظرم یهو زنگ بزنه منو برا عروسیش دعوت کنه کسی چه میدونه شاید این بی خبری هاش صاحب خبرش کنه!
هربار میگم اینبار دیگه نتم تموم شه نت نمیگیرم میبینم ایرانسل یا همراه اول بهم نت رایگان میدن! انگاری قسمت نیس من از اون خراب شده جدا بشم! شاید هم چیزی توی قسمت من هست که اونجا پیدا میشه... کسی چه میدونه!
دیشب بارون میومد چه بارونی! با خودم می گفتم صبح همه جا گِل میشه و لباسام گلی میشه، صبح همچین آفتاب زد که اثری از آثارش نموند .... اما دیشب قطعا با اون آدمِ اشتباه زیر اون بارون قدم زدن صفایی داشت که قابل وصف نبود، فقط یه مشکلی بود اونم این بود که هردوتامون توی خونه هامون بودیم و از حال و هوای هم خبر نداشتیم!
دلم یه برف درست و حسابی میخواد...