322. دل نوشته...
چهارشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۶، ۰۷:۲۳ ب.ظ
بیخیالش که میشوم دلبری هایش دوچندان میشود، گویی از اول بنا بر این بوده که با سرسنگینی هایش منه سبک سر را دیوانه کند! میدانم که سختگیری هایش برای خودم است، سخت میگیرد تا برایم آسان شود، منم اهل جا زدن ها و شانه خالی کردن ها و کم آوردن ها نیستم، پا به پایش میروم! مگر نه اینکه مرا به رویاهایم میرساند؟ مگر نه اینکه خودم انتخابش کردم که تمام مسیرم را با او طی کنم؟ شاید برایش کمی تکراری باشم اما، او هر روز برایم تازه تر از اولین روزهای آشناییمان است...
کتاب های دوست داشتنی من! :)
۹۶/۰۹/۰۸