344. دنیای وارونه!
امروز قرار بود واسه دیدن بچه ی دختر خالم که تازه به دنیا اومده، بریم. یعنی دعوت بودیم، الانم که واسه هر مراسمی دعوت میکنن و مراسمی مثل پاتختی یا همچین چیزی برگزار میشه! آماده بودیم و منتظر بودیم بیان دنبالمون که تلفن زنگ و خبر دادن که یکی از دخترای فامیلای دورمون که هنوز سی ساله هم نشده بود و یه بچه ی کوچیک هم داشت بعد از دو سال مبارزه با سرطان و کلی هزینه واسه دوا درمون امروز فوت کرد! کلی حالمون گرفته شد! اما خب دنیا اینجوریه دیگه، یکی به دنیا میاد یکی هم از دنیا میره، حالا فردا قراره دفنش کنن و امروز که برای تولد رفته بودیم فردا واسه ختم باید بریم!
چیزی که جالبه اینه که قدیما وقتی کسی از دنیا میرفت اقوام نزدیک یه یادبودی، یادگاری چیزی از فرده فوت شده نگه میداشتن که هر وقت چشمشون به اون یادبود افتاد یه فاتحه ای چیزی برا اون خدابیامرز بخونن! اما الان همه چی عوض شده، واسه کسی که به دنیا میاد یادبود میدن (که چی بشه؟ که چی رو یادمون بندازه؟) و کسی که از دنیا میره خیلی زود فراموش میشه! دنیای عجیبی شده!
اینم یاد بود بچه ی دختر خالم!!!!
پ ن: چقد بدم میاد از این مراسمای مسخره!
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.