367. دل نوشته...
کاش کسی برای من هم نامه ای همچون نامه ی تو مینوشت تا برایش بنویسم که چقدر از خدا خواسته ام که این خستگی ها و دوری و غصه هایمان تمام شود و باز هم چشمم به جمال رویت روشن شود! می نوشتم که چقدر منتظر آن روزی هستم که بگویی بالاخره "تمام شد" زمان این فراق و بعد بخندی و چه زیبا می خندی!
این روزها از خدا که پنهان نیست از تو چه پنهان، باز هم دارم تلاش میکنم تا به آن هدفم که سالها پیش برایش برنامه ریخته بودم برسم، میدانم، سختی زیادی پیش رو دارم، شاید همان موقع که تو از مشکلاتت فارغ شوی من مجبور شوم با مشکل تازه ای دست و پنجه نرم کنم، اما میدانم آن زمان همانگونه که اکنون میترسم نخواهم ترسید چرا که یقین دارم تو در کنارم خواهی بود و چه پشتوانه ای بهتر از تو؟
میگویم "دوستت دارم" شاید دلتنگ تر شوی برایم، میخواهم برایت دلبری کنم تا شاید برای آمدنت بیشتر تلاش کنی، تا مبادا یادت برود که چشم انتظاری داری، تا شاید خسته شوی از این همه دوری! محبوب من....دوستت دارم های مرا جدی بگیر!
پ ن: تحت تاثیر آخرین پست از وبلاگ الف لام میم!
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.