374. هنر من!
از الان دارم تخم مرغ های سفره ی هفت سینم رو آماده میکنم، به الناز نشون میدم میگه میام سهممو میبرم! سهم؟! خب بشین خودتم رنگ کن دیگه، تا عید هم وقت داری کلی تخم مرغ جمع کنی! آبجی تا همین چند سال پیش نقاشی میکرد، واسه هممون چندتایی تابلوی طبیعت نقاشی کرده، رنگاش مونده خونه ی ما، منم ازشون استفاده ی بهینه کردم که تا خشک نشدن تموم بشن!
انصافا قشنگ از آب دراومدن! مامان که خیلی از این چیزا خوشش نمیاد هم استقبال کرده از کارم، راضی ام ازش!
بارون بعد از تقریبا ۲۴ ساعت بند اومده تبدیل شده به برف! چه برفی! امروز از سرکار که برمی گشتم برای اولین بار بعد از مدت ها از چتر استفاده کردم، خیلی وقت بود صدای تق و توق قطره های بارون روی چتر رو نشنیده بود، جدا از اینکه رو لباسام قطره های گِل پریده بود، صدای بارون رو چتر لذت بخش بود، جای شخص ثانی خالی...
شکایت نوشت: خدایا بلایای طبیعی و مسئولین و ملائک و زمین و زمان دارن نهایت تلاششونو میکنن که ما رو نابود کنن، قربونت خودت نابودمون کن هم اونا رو راحت کن هم ما رو خلاص!
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.