385. ماجرای منو توت فرنگی هام!
عاشق کشاورزی ام! یکی از فانتزی هام اینه که یه مزرعه داشته باشم، یا یه یاغ، یا ته تهش یه باغچه ی نسبتا بزرگ که هرچی دوست دارم توش بکارم! پدربزرگ خدابیامرزم (مادری) یه حیاط داشت از اون قدیمی ها با یه عالمه باغچه که حتی حوض وسط حیاط رو هم باغچه کرده بود و هر میوه ای به ذهنتون برسه اونجا کاشته بود و با چه علاقه ای به تک تکشون می رسید! حیاط پر از بود از گیلاس و آلبالو و انجیر و سیب و هلو و انگور و فندق و به و گوجه و همه نوع سبزی! سند و مدرکش توی عکس ها و فیلم هامون هست! فک میکنم این علاقه به کشاورزی رو از اون خدابیامرز به ارث بردم!
خونه مون آپارتمانیه و حیاط نداریم، از آپارتمان متنفرم! پارسال توی یه گلدون کوچولو لوبیا کاشتم و قد کشیدن و قد کشیدن اما نمیدونم چی شد که یهو خشک شدن! امسال دیگه تصمیم گرفتم چیزی بکارم که هم بشه تو آپارتمان پرورش داد اونو، هم شرایط نگهداریش طوری نباشه که نیاز به هوای بیرون داشته باشه و توی خونه هم محصول بده! بعد از کلی تحقیق فهمیدم که توت فرنگی مناسب ترین گیاهه! با چندتا کارشناس کشاورزی صحبت کردم و گفتن با بذر توت فرنگی هم میتونم شروع کنم اما چون تجربه ی اولمه و قراره با برگ و بوته و شرایط توت فرنگی آشنا بشم بهتره از نشاء یا نهال شروع کنم!
امروز با مامان رفتیم توی یکی از این گلخونه ها که نهال و خاک مناسب رو تهیه کنیم، گلدون رو هم که از قبل آماده کرده بودم! رفتیم دیدیم کوچیکترین نهالش این بود
بقیه دیگه میوه هاشون قرمز هم شده بودن، من فقط توت فرنگی نمیخوام که، میخوام مراحل رشدشو از نزدیک ببینم! ایشاا... میوه های این برسه چندتا از دونه هاشو می کارم و مرحله به مرحله عکساشو با توضیحات می نویسم که هم خودم فراموش نکنم و هم اگه کسی دوست داشت اونم مزرعه ی (!) توت فرنگی داشته باشه همراه با من شروع کنه!
از اون گلدون کوچیک انتقال دادم به این گلدون بزرگ که دست و بالش باز باشه واسه بزرگ شدن و اینا...
+ خیلی ذوق دارم!