394. حلالم کن!!
امروز آخرین پنجشنبه ی (دوستان اشاره کردن که جمعه بود اما چرا من همش فک میکردم پنجشنبه س الله اعلم! شاید حکمتی توش بوده!) سال بود و منو مامان یهویی تصمیم گرفتیم دوتایی بریم واسه زیارت اهل قبور! از اونجایی که امروز قطعا اون مسیر ترافیک میشد تصمیم دیگه ای که گرفتیم این بود که با وسیله ی حمل و نقل عمومی (اتوبوس) بریم اونجا! کاری ندارم پدرمون دراومد اما حال خوبی داشت! موقع برگشتن مامان یه تُن سبزی خرید، این برا خوردن، این برا آش، این برا خورش، این برا کوکو! از وقتی اومدیم یعنی حدود ساعت ۳ تا تقریبا ساعت ۷ و نیم پاک کردیم و خورد کردیم و بالاخره تموم شد! الان دستم از چند ناحیه به شدت مجروح شده و درد میکنه و کسی هم نداریم قربون صدقه ی دستام بره تا خستگی از تنم در بره!
این تخم مرغا هم طراحی های جدیدمه! همه ی این تخم مرغا قراره بره خونه ی آبجی خانوم! چون من یه هفت سین آماده دارم و هر سال اونو موقع تحویل سال میچینیم! حالا اونم روز عید عکسشو می ذارم اما الان تخم مرغهامو ببینین :)
+ موقع برگشتن تو اتوبوس یه خانومه به یه خانوم دیگه گفت برا اینکه یوقت نیوقتی منو بگیر، اون زنه همزمان که داشت اونو میگرفت گفت "حلالم کن" همون خانوم اولیه برگشت گفت "چه حلال کردنی آخه؟ خودم دارم میگم منو بگیر دیگه!" مورد داشتیم طرف ساعت ها پشت سر کسی حرف میزد و غیبت میکرد و تهمت میزد و اینا ایرادی نداشت و حلالیت نمی خواست هیچ، میگفت تو روشم میگم! اما اگه کاملا اتفاقی پای کسی رو لگد میکرد میگفت حلالم کن! واقعا برا کارهای عمدی باید حلالیت طلبید یا کارهای سهوی؟؟
+ دیشب از هم صحبتی هر چند کوتاه با شخص بسیار محترمی لذت بردم! امیدوارم هر جا هستن شاد باشن و لبشون خندون! :)