407. ائل گلی تایم!
سال ۸۹ که رفته بودیم مشهد، یه دوست مشهدی داشتم که اون موقع مجرد بود، وقتی دیدمش بهش گفتم خوش بحالتون، هر وقت دلتون بگیره میاین حرم! گفت باور میکنی از پارسال تا امروز (که عقدش بود تو حرم) وقت نکردم بیام! گفتم برو بابا امکان نداره، من بودم هر روز یه سر میومدم، گفت نمیومدی، گفتم تو نمیای من میام، من مثل تو نیستم! از رو نمیرفتم که!
دیشب رفته بودیم ائل گلی، آخرین باری که رفته بودم فک کنم پارسال اردیبهشت بود! از کرمانشاه که برامون مهمون اومده بود می گفتن حیف نیس آخر هفته ها آدم نیاد یه سر اینجا، اونام باورشون نمی شد که ما سالی یبار هم اونجا نمیریم! در واقع آدم تا وقتی که چیزی رو داره قدرشو نمیدونم (حالا منظورم این نیست که برم قدر جایی مثل ائل گلی رو بدونمااا، نه، کلی گفتم!)
جاتون خالی... هوا اول خوب بود بعدش یه جوری سرد شد که نتونستیم بمونیم! یخ زدیم! جاش بود این عکس رو استوریش میکردم تو اینستا بعد روش می نوشتم "ائل گلی تایم"... یه دوستی دارم هر روز صدتا استوری میذاره، صبحونه تایم، ناهار تایم، شام تایم، پارک تایم، پفک تایم، چایی تایم و... خیلی دلم میخواست یبار بهش ناشناس پیام بدم که زهر مار تایم، مرض تایم، کوفت تایم! حیف که شدید باهاش رودربایستی دارم و اونم لامصب لینک پیام ناشناس نمیذاره! :))
+یکی از دوستان وبلاگ نویس خودشو نشونده رو صندلی داغ! زمان دانشجوییه ما تلگرام اینا نبود که، وبلاگ کلاسی داشتیم چه وبلاگی! یکی یکی بچه ها رو مینشوندیم اونجا! اصلش اینه که سوالای ساده و عمومی و یکم چرت و پرت پرسیده بشه! بعد طرف میومد می پرسید دوست دخترت /پسرت کیه؟! اخه کدوم بلانسبتی به این سوال جواب درست و حسابی میده؟! خلاصه یاد اون دوران افتادم... یادش بخیر :)
+فک کنم ختم سوره ی واقعه میگن بهش، اینکه اگه اول ماه قمری بیفته دوشنبه، از اون روز شروع میکنیم سوره ی واقعه میخونیم تا چهارده روز، به این ترتیب که روز اول یکی میخونیم، دوم دوتا، تااااا چهاردهم چهارده تا! ماه رجب هم شروعش افتاد دوشنبه، خوندیم و خوندیم و امروز چهاردهمه رجبه و باید چهارده بار بخونیم! الان من سیزده روزه حاجت نگرفتم، اون چهارده تا واقعه ی امروز رو نگه داشتم واسه ساعت یازده و نیم امشب، اگه حاجت گرفتم میخونم، اگه نه نمی خونم :)) بخاطر واقعه هم که شده بیا و به وقوع بپیوند! :))