418. خواهر شوهر مظلوم :(
بخدا خواهر شوهر بد نیست، دیوونه نیست، حسود نیست، اونو دیوونه ش میکنن! کی میکنه؟؟ همین برادره خودش! راسته که میگن من از بیگانگان هرگز ننالم! والا داداشای مردم بعد از ازدواج بیشتر از قبل به خونواده ی خودشون بها میدن، داداش ما دربست شده مال اون طرف! از شانس من پس فردا ازدواج کنم همسرم اینقد خانواده دوست میشه که واسه ماه عسل هم خونواده شو باهامون میاره! یعنی در این حد بد شانس! حالا چی شده؟ چی میخواستین بشه؟؟
ما یه کوه داریم تو تبریز به اسم عون ابن علی که عامیانه بهش میگن عینالی، چرا؟ چون بالای اون کوه یه زیارتگاه هست متعلق به جناب عون! الان اون کوه شده یه تفرجگاه، مسیرشو آسفالت کردن، تله کابین زدن، غرفه های صنایع دستی برپا کردن اونجا، یه حوض درست کردن بالای کوه اندازه همون استخر ائل گلی (من این یه مورد رو هنوز ندیدم! فقط تعریفشو شنیدم) خلاصه کلی صفا دادن به اونجا، قبلاها که مامان زانوش مشکل نداشت زیاد میرفتیم، اما الان دو سالی میشه که حتی از کنارشم رد نشدیم! فاصله ش هم از خونه ی ما با ماشین تقریبا یه بیست دقیقه ای میشه، خیلی هم جای دوری نیست! خلاصه خیلی دلم میخواد برم ببینم چه آپشن هایی اونجا گذاشتن... اما...
امروز صبح همین داداش مذکور، مهیار رو آورده گذاشته پیش من که مراقبش باشم، بعد خودشو مامان و خانومش و کل طائفه ی خانومش رفتن عینالی خوش گذرونی! شما جای من، ناراحت نمیشدین؟؟ به مهیار که نمیتونستم چیزی بگم اما وقتی برگشتن حسابی حرصمو سر مامان خالی کردم گفتم از لج شما هم که شده با دوستام میرم عینالی ، اما بخدا دیگه با شماها (مخصوصا بابای مهیار) نمیرم! خندید و گفت باشه برو! میدونه که دوست پایه ندارم که! چون الناز عمرا بره، اون یکی دوستامم حال ندارن از کوه برن بالا، میگن یه جایی باشه که زیاد انرژی مصرف نکنیم! حالا خودمم بخاطر ترس از ارتفاع زیاد کوه دوست ندارماا، اما اونجا در حد یه تپه س، لذا از همینجا اعلام میکنم که به یک دوست (پسر یا دخترش مهم نیست) صرفا جهت رفتن به عینالی در یک روز تعطیل شدیدا نیازمندم :((
بعد بگین خواهر شوهر بدجنسه! منه بدبخت که موندم خونه تا بچه ی اونا رو نگه دارم... کجا بدجنسم آخه :(