419. فرهنگ عروسی در تبریز :)
دیشب تا ساعت دو نصف شب خونه ی یکی از همسایه هامون حنابندون(پسر) بود، گفتم حالا که امروز عید هم هست یه پستی راجع به فرهنگ عروسی تو تبریز بنویسم! نمیدونم چقد با فرهنگ اونایی که تو شهرهای دیگه هستن فرق میکنه، اما با فرهنگ کرمانشاه که از نزدیک دیدم خیلی خیلی فرق داره!
تقریبا یکی دو روز قبل از جشن عروسی معمولا تو همه جای ایران مراسم حنابندون میگیرن، اما اینجا حنابندون دو قسمت میشه، یکیش خونه ی داماد برگزار میشه (حنابندون پسر) که فقط آقایون اونجا شرکت میکنن و معمولا خواننده و نوازنده های مرد میارن واسه اون جشن، یکی هم تقریبا همون روز توی خونه ی دختر (حنابندون دختر) واسه خانوم ها برگزار میشه و معمولا خواننده نمیارن مگر اینکه پولدار باشن و اگه بیارن خواننده و نوازنده های زن میارن! فردای اون روز جشن عروسیه که الان توی تالارها برگزار میشه! جشن عروسیه ما فقط واسه خانوم هاس، یعنی مهمونای تالار فقط خانوم ها هستن و توی مدتی که مراسم هست تمام آقایون اعم از پدرها و برادرها و عمو ها و غیره بیرون تالار منتظر میشن که وقت تالار تموم بشه و خانوم هاشونو بردارن و بیب بیب کنان بیوفتن دنبال ماشین عروس! این وسط هم هر نیم ساعت یبار داماد میاد توی تالار که با عروس برقصه و خلاصه توی فیلم عروسی دیده بشه :) قبل از اینکه داماد وارد تالار بشه هم معمولا اعلام میکنن که داماد میاد تا خانوم ها حجابشونو رعایت کنن!
حتی وقتی عروس و داماد میرن اتلیه که عکس بگیرن، اونجا از عروس میپرسن که عکاس و فیلمبردار خانوم باشه یا آقا و عروس هم بر حسب اعتقادی که داره یکیشو انتخاب میکنه! معمولا عروس بعد از اینکه از آرایشگاه بیرون میاد که بره آتلیه، یا بره تالار، یا از تالار بره سوار ماشین بشه، یه شنل می پوشه که موها و اندامشو بپوشونه (رعایت حجاب) که اونم باز بستگی به اعتقادات خونواده ها داره!
قبلتر ها مراسم های دیگه ای بود که مثلا میومدن جهزیه ی دختر رو میدیدن، جهزیه رو تو خونه ی عروس میچیدن و واسه هر کدوم یه مراسم برگزار میشد (فقط برای خانوما) که اینا الان معمولا حذف شدن! یکی هم حموم بردن عروس و داماد بود که الان بعضی از خانواده ها عروس و داماد رو میبرن استخر و اونجا میزنن و میرقصن!
لازم به ذکره که همه ی این رسم و رسوم ممکنه بخاطر اعتقادات بعضی خونواده ها یه جور دیگه برگزار بشه، مثلا بعضیا واسه عروسی باغ کرایه میکنن و اونجا خانوم و آقا باهم میشن و از این صوبتا! ماها که پایین شهری هستیم معمولا اونجوری که گفتم (کاملا محرم سازی شده) مراسم میگیریم! من که خودم عاشق این مراسم های خودمونم...
+ اونایی که این وبلاگ رو میخونن اگه اهل تبریز هستن و من چیزی رو جا انداختم توی کامنت ذکر کنن!
+دوستان وبلاگ نویس اهل شهرهای دیگه: اگه شما هم رسم و رسوم خاصی دارین ممنون میشم یا اینجا یا توی وبلاگتون بنویسین :)
+خیلی بی ربط نوشت:
یه خواستگار داشتم اهل آذرشهر (یکی از شهرهای خیلی نزدیک به تبریز)، رفتیم باهم حرف بزنیم، میگم شما رسم و رسوم خاصی دارین تو شهرتون؟ میگه واسه اون وقت زیاده، بگو دوست داری ماه عسل کجا بریم؟! :| انتظار ندارین که با همچین شیرین عقل هایی ازدواج کنم؟!
اضافه:
گفتم شاید کامنت ها رو نخونین، دوستمون آذری قیز زحمت کشیدن و توی کامنت ها پست منو کامل کردن:
جالب بود و آموزنده :) من راستش خیلی اعتقاد به مراسم های اینطوری ندارم کلا :)) به نظرم آدم عروسی بزن برقصی بگیره که کلا بساط گناه و.. رو علم کرده واسه بقیه ! من میگم کلا اگر مراسمی قرار بود باشه.. یه مراسم عروسی و یه مقدار کمی شعر ساده و دست و اینا باشه :) یعنی در واقع یه مراسم به صرف شیرینی و شام که شادی هم داخلش مقداری داشته باشه کسل کننده نباشه :)
دیگه نامزدی و باقی مراسم هایی که خرج اضافی برای دو تا خانواده هستن به نظرم نباید باشن.. الان تو شرایط زمونه ی ما.. جوونا بیشتر از هر چیزی به سرمایه اولیه برای زندگی نیاز دارن.. نه مث اون بنده خدایی که 20 تومن وام گرفت که بتونه 40 تومن عروسی بگیره و هنوزم داره قسطشو میده..
متاسفانه انقد حرف و حدیث هست تو ازدواجای این دوره زمونه که آدم جرات نمیکنه جایی از این حرفا بزنه.. همه میگن عه وا پس اونا چی.. پس فلان هزینه چی.. پس اون مراسمی که اونا باید میگرفتن چی..
اصن یادمون میره بابا این دوتا جون قشنگ بهم برسن با آرامش زندگیشونو شروع کنن و سرمایه ی اولیه خوب هم داشته باشن..
+ خخخ.. ماه عسل تو جلسه ی خواستگاری.. :)
++ من در مورد دخترهای تبریزی خیلی شنیدم که به شوهر اهمیت میدن و شوهرشون رو دوست دارن و کمک میکنن به پیشرفت همسرشون و.. :) خیلی خوبه که اینطوری معروف هستین.. :) و البته ببخشید ببخشید شنیدم که تو ازدواج های تبریزی ها خیلی چشم و هم چشمی و اینها هست.. حالا نمیدونم چقد درسته.. شاید بستگی به آدماش داره..
+++ من یکی از دوستام با یه دختر تبریزی که تهران هستن ازدواج کرد.. خانواده ی اون دختر اشک دوست منو بابت چشم و هم چشمی های دم ازدواج در آوردن.. با اینکه وضع مالی خوبی نداشتن.. تالار گرون قیمت گرفته بودن.. به دوست من گفته بودن برو حتی شده 1 ماه.. خونه خفن اجاره کن.. ما بتونم جهیزیه رو خوب نشون بدیم.. بعد برو یه خونه کوچیک تر :|
ولی نظر خود من اینه که قطعا آدما و اخالاقا با هم فرق داره و امیدوارم بشه اون چیزایی که خدا و ائمه نمیپسندن.. از اینجور اتفاقا حذف کرد تا زندگی با خیر و خوشی آغاز بشه.. :)
ان شاء الله که خوشبخت و عاقبت به خیر بشین..