420. خیانت در روز روشن!
با خبر شدم جمعه که من در حسرت کوه بودم و داشتم از مهیار پرستاری مبکردم، النازه خائن هم رفته بوده کوه!! باورتون میشه؟ خودم که باورم نمیشه! چطور فهمیدم؟؟ دقیقا همون شب که خواستم دق و دلیمو سر الناز خالی کنم دیدم خانوم یه عکس خفن از خودش گذاشته برا پروفایلش... این دختر تا یه کاری نکنه از خودش عکس نمیذاره، گفتم شاید جای مهمی رفته بوده، ازش پرسیدم و گفت:
یکم عصبانی بودم حالا یه چیزایی هم بهش گفتم که البته حقش بود! :)
امروز هم صبح رفتم تلگرام دیدم دوستم با اسم مستعار صدیقه کلا اکانتشو حذف کرده رفته! یعنی خون جلوی چشامو گرفته بود، ما همین دیشب داشتیم گل می گفتیم گل می شنفدیم، بدون اینکه به من خبر بده، خدافظی کنه یا چیزی یهو حذف کرده! بهش پیام دادم که اینبار بیای تلگرام بلاکی! شوخی ندارم که! من دختر خالم حرفم باهاش چپ دراومد بلاکش کردم تو که فقط دوستی، برو از خدا بترس، منو از چی میترسونی؟ بعدش هرچی زنگ زد جواب ندادم به نشانه ی اعتراض، جواب پیامش رو هم ندادم، شوخی که نیست! بحث بحثه ارزش دادنه! قسم خوردم اگه خواستم کار مهمی بکنم بهش نگم که مساوی شیم! خوشم نمیاد از این کارهای یهویی، اونم تو عالم رفاقت!
هوا خیلی سرد شده! اگه زود سرما میخورین توصیه میکنم فعلا مسافرتتون رو به تبریز تا اطلاع ثانوی کنسل کنین! فک کنم دوباره باید بخاری ها رو روشن کنیم، فعلا داریم با لباس و لحاف و پتو مقاومت میکنیم، حالا یا ما سرما رو از رو میبریم، یا اون ما رو... و من ا... التوفیق :)