451. توتِ بارون زده :)
دیشب جای خیلی هاتون خالی، بارون و تگرگ به حدی شدید بود که اگه یه دقیقه کسی میرفت بیرون و بدون چتر زیرش وامیستاد، مثل این بود که دوش گرفته! یعنی خیلی شدید... یه درخت توت خیلی بزرگ توی راهم هست، همش به اون فکر میکردم که الان این بارون و تگرگ میزنن همه ی توت هاشو می ریزن زمین! درسته که دونه های این توت ها خیلی درشت و آبداره اما خیلی بی مزه س! با این حال طرفدارهای خودشو داره!
قبلاها بدون توجه به اینکه چی رو زیر پام له میکنم از این مسیر رد میشدم و عین خیالمم نبود، تا اینکه یه روز که از دانشگاه برمی گشتم دیدم یه پیرمرده داره از روی زمین این دونه های توت رو جمع میکنه که بخوره... خیلی ناراحت شدم، از اون موقع تا حالا هر وقت از زیر این درخت یا درختای توت دیگه که میخوام رد شم خیلی مراقبم که یا توت ها رو له نکنم یا کلا مسیرم رو عوض میکنم که لااقل زیر پای من چیزی له نشه!
میخواستم این پست رو ظهر بذارم اما گفتم یوقت شما روزه خواران... یعنی ببخشید روزه داران دلتون میخواد مدیون میشم! خداییش با دیدن خوردنی دلتون میخواد؟؟ من یادم میاد چند سال پیش توی همین ماه رمضون یه همکاری داشتیم که الان مادره دوتا پسره دوقولوعه، با دهن روزه تو نت عکس خوشمزه ترین غذاها رو سرچ میکردیم و نه تنها دلمون نمی خواست خیلی هم از اینکار لذت میبردیم! روزه گرفتن واسه تمرین عزت نفسه، یعنی چیزی جلوی چشات باشه و نخوری و بتونی جلوی نفستو بگیری! چه فایده داره واقعا هیچی نباشه برا خوردن بعد بگی روزه بودم! (روزه داری شامل بقیه ی کارهای دیگه هم میشه؛ حالا خوردن رو فقط مثال زدم!)
+ با نوشتن پست قبلی چه اعتراف هایی که از وبلاگ نویس ها نگرفتم :)) فک نمیکردم تجربه های مشترکی داشته باشیم :)
+ کامنت های پست قبلی رو هم بخونین، خالی از لطف نیست :)