452. عنوان خاصی به ذهنم نمیاد!
دخترا دوست دارن وقتی که میفهمن یکی از دوستاشون ازدواج کرده حداقل سه تا چیز راجع به اون پسره بدونن، اسم پسره، شغل پسره و قیافه ی اون! سن و نحوه ی آشنایی و تعداد بچه ها و اینا رو معمولا دوستای خیلی خیلی صمیمی میپرسن!
از چند وقت پیش الناز به یکی از همکلاسی های من شک کرده بود و هی به من میگفت که هما احتمالا یا ازدواج کرده یا در شرف ازدواجه! منم می گفتم نه بابا... حالا عکسه دوتا دسته گل توی اینستاش گذاشته دلیل نمیشه ازدواج کرده باشه، اما گویا حق با الناز بود و من امروز صبح که برا سحری بیدار شده بودم اینو فهمیدم! عکسی که هما از خودش و نامزدش و این کیک گذاشته بود، خیلی جامع و کامل بود و نیازی نبود دیگه بریم ازش بپرسیم که اسمش چیه و چیکارس و اینا... حتی روز تولدش رو هم فهمیدیم که دیروز بوده! :)
از صبح با خودم دارم فکر میکنم که یعنی همسر من چیکاره میشه و خدا خدا میکنم شغلش یه جوری باشه که بشه باهاش کیک درست کرد و اینجوری پست کنم که دیگه هی مجبور نباشم به همه توضیح بدم که شغلش فلانه و از این صوبتا :)
+ قبلتر ها وقتی می شنیدم یکی ازدواج کرده تا یکی دو ساعت (نه بیشتر) افسرده میشدم و هی به شانس خودم لعنت میفرستادم، اما اینبار با اینکه منو هما زمانی خیلی صمیمی بودیم و بعدها به دلایلی یکم رابطه مون سرد شد، هیچ حس خاصی بهم دست نداد! میگن وقتی آدم ها حسشون رو از دست بدن یعنی دارن میمیرن، راس میگن؟!
+ همه چی یه طرف، اون اسم رضا کوفتت بشه هما! لامصب اسم قحطی بود؟ چرا اسمی که من دوست دارم آخه؟ حالا خیلی هم دوروبرمون کم نداریم اسم رضا رو، اما خب این اسم رو دوست دارم! توی این یه مورد فقط خوش بحالش...