462. من و گربه ی شیطون!
ظهر خوابیدم توی خواب و بیداری احساس کردم صدای گربه میاد...آخه اصلا امکان نداره گربه بیاد تو خونمون، یه چیز غیرممکنه! بیشتر که دقت کردم حس کردم یه دست کوچولو هم داره موهامو نوازش میکنه... یا خداااا یعنی واقعا گربه اومده خونه و الان بالای سر منه؟؟
چشامو باز کردم دیدم بلهههه! یه گربه ی کوچولو اومده بالا سرم نشسته داره با موهام بازی میکنه!! شما بودین عاشقش نمیشدین؟
گربه رو گرفتم محکم بوسش کردم که یهو از دستم فرار کرد! دنبالش افتادم گفتم وایسا.... وایسا ازت عکس بگیرم... به زور و با هزارتا وعده و شکلات (گربه ی شکلات خور!!) تونستم این دوتا عکس رو ازش بگیرم!
عایا این کار درستیه که عروسمون مهیار رو اینجوری کرده و فرستاده جون من؟؟ عایا اینجا خواهر شوهر مظلوم واقع نشده؟؟ عایا حقوق بشر در خواب رعایت شده؟؟
+ عاشق نقاشی کشیدن رو صورت بچه هام... یبارم میخوام رو صورت خودم نقاشی بکشم ببینم چه شکلی میشم... احتمالا خوشگل بشم :)