485. دختر است دیگر...!
روز ما دخترا مبارک...
از سرکار اومدم خونه خداییش خبر نداشتم... توی این گرما مامان رفته بود برام کادو گرفته بود... خودشم چی؟؟ عروسک! محبوب ترین چیزی که ذوق مرگ میشم وقتی بهم کادو میدن اونو!
یه روباه (بالای مبل نشسته) به کلکسیون عروسک هام اضافه شد!
آبجی ازم خواست همه ی عروسک هامو بیارم و سهیل رو بذاره توشون و ازش عکس بگیره، میگم بچه بزرگ میشه فک میکنه عروسک های خودشه اونوقت من نمیدم حتی بهشون نگاه کنه هاااا ... شمام شاهد باشین اینا مال منه...
الان نزدیک به شش ماهه که کامپیوتر ندارم، هاردش از قبل از عید سوخت و منم جمعش کرده بودم، امروز از صاحب کارمون خواستم یکی از کیس های بی مصرف دفتر رو دو سه ماهه به من قرض بده که بتونم حسابی توی این مدت باهاش فیلم تماشا کنم... اونم دستش درد نکنه امروز منو کیس رو باهم آورد خونه و دامادمون شاخ درآورده بود که چطور یه صاحب کار همچین کاری میکنه...! گفتم اون فقط صاحب کارمون نیست که... حق پدری به گردن همه مون داره :))
کیس رو وصل کردم و تا اومدم فیلم نگاه کنم، تق! برقا رفت! شانسه دیگه!