486. به سراغ من اگر می آیی...
مثلا دیروز هی منتظر بودم که به مناسبت روز دختر همینجوری که دارم میرم خونه یهو یه سوپرمن از آسمون دقیقا فرود بیاد جلوی من و با یه شاخه گل تو دستش جلوی من زانو بزنه و بعد یه جعبه رو از تو جیبش دربیاره و بازش کنه و بگیره طرف من و بعد با یه لبخند ملیح بگه
would you marry me?
منم حالا قبول نمیکنم که... یه لبخند مسخره میزنم و میگم داداش دوربین مخفیه؟؟ اونم هی میوفته دنبال من و میگه عزیزم من عاشقتم و اصلا هم این توهّم ها ربطی به این نداره که هی سریال های عاشقانه ی کره ای نگاه میکنم این روزا :)
خدا روشکر دیروز این اتفاق نیوفتاد چون هم خیلی هیجان داشت هم من قلبم ضعیفه یهو سکته میکردم میمردم و طرف سوپرمنه تا آخر عمرش عذاب وجدان میگرفت که منو جوون مرگ کرده :)
حالا الان تنها امیدم به فرداس که روز تولدمه... یعنی خدا یه سوپرمن نازل میکنه که رویای دیروزم رو محقق کنه؟؟ همین الان ندا اومد که خدا بیکار نیست واست جلوه های ویژه راست و ریست کنه... حقم داره... ناسلامتی خداس، کارگردان هالیوود نیست که :)
مخاطب خاصی که ندارمت و دوست دارم تو رو داشته باشم، ازت میخوام به سراغ من اگر می آیی فردا، ترجیحا یه عروسک شبیه اون عروسکه که اون دختره اگنس توی کارتون "من نفرت انگیز" داشت (اسب شاخدار= unicorn) برام بیاری... یه دونه شبیهشو توی ستاره باران دیدم اما قیمت نکردم... کلکسیون عروسک هام اونو کم داره :)
+ یکی از خاص ترین کادوهایی که روز تولدم دریافت کردم، شعریه که یه آقای دکتر (پزشک) که تو تبریز نیست برام سرود و با صدای خودش برام خوند و بعد هم برام فرستاد...
دریافت
حجم: 1.04 مگابایت
+ پیشاپیش تبریک نگین :) بذارین فردا بگین ذوقش بیشتره :))