491. مگه تو اصلا مهمی؟!
پنجشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۱۰ ق.ظ
اون زمان که ما دانشجو بودیم همون روزای اول کلاس به دو گروه تقسیم شد... پسرا و دخترا، که هیچکدوم با هم سر سازگاری نداشتیم... بعدها که رابطه ی بعضی دخترا با پسرا بهتر شد کلاس تقسیم شد به دو دسته ی بومی ها (تبریزی ها) و غیر بومی ها (خوابگاهی ها) که تا پایان دوره ی کارشناسی هم این تقسیم بندی و ناسازگاری ادامه پیدا کرد! دوستای من معمولا هر کدومشون توی هر دسته ای که بودن با یه نفر از همون دسته رابطه ی صمیمانه ای داشتن، به طوری که جیک و پوکشون باهم بود، از همه چیز هم خبر داشتن، اما من هیچوقت سعی نکردم با هیچکدومشون صمیمی بشم و با همه ی بچه ها ( از هر دوسته) رابطه ی دوستانه ی یکسانی داشتم! الان همونایی که با هم زمانی خیلی صمیمی بودن شدن تشنه ی خون همدیگه و از هم متنفرن و اینا... چرا؟! چون یکی به دوست پسر اون یکی نظر داشت، اون یکی دو به هم زنی میکرد، یکی دیگه به همون دوست صمیمیش حسودی میکرد و ...! من اما الان هم، با همشون رابطه م خوبه و با هیچکدومشون هیچ مشکلی ندارم! (مزایای بی طرف بودن در رفاقت و روابط و از این صوبتا!)
الان تو محل کارم هم این دو دسته وجود داره؛ محل کار ما اول یه ورودی داره که تقریبا 5 نفر اونجا مشغولن، بعد چندتا پله میخوره میاد پایین و تقریبا 5 نفر هم اونجا هستن (که منم این پایینم)... این دو دسته به دسته ی "بچه های بالا" و "بچه های پایین" مرسوم ان! اینجا هم مثل همون دانشگاهمون بالایی ها حرف هایی دارن که پایینی ها ازشون بی خبرن و پایینی هم حرفهایی دارن که بالایی ها نمیدونن... من اما از حرف های هر دو گروه کلا بی خبرم! یعنی اصولا اخلاقی دارم که کسایی که برام بیشتر از یه دوست یا همکار نیستن، زندگیشون، خوشبختیشون، بدبختیشون حتی، برام مهم نیست! دلیلی هم نمیبینم که بخوام ازشون پرس و جو کنم که مثلا رابطه ت با شوهرت و خونواده ش یا دوس پسرت یا فلان فامیلتون چطوره!! اگه هم چیزهایی میدونم خودشون بی هوا اومدن گفتن و رفتن... من حتی بعد از اون هم حتی ذره ای کنجکاوی نداشتم که بدونم بعدش چی شد و آخرش به کجا رسید... چون واقعا برا من مهم نیستن!
دیدین وقتی پیش یه بچه میخوان یه سری حرفا رو بزنن، همه چشم و ابرو تکون میدن که بچه اینجا هست و نگین؟! الان مدتیه من شدم همون بچه توی جمعشون! یهو که دارن حرف میزنن یکی از یه طرف، اون یکی از یه طرف چشم و ابرو تکون میده که ادامه ندین!! واقعا اینا پیش خودشون چی فک کردن؟! مثلا فک کردن من نمیبینم این رفتارشونو؟! یا مثلا خودشونو اینقد مهم میدونن که من در به در منتظر اینم که یه حرف لا به لای حرفاشون بشنوم و کیف کنم که فهمیدم تو زندگیشون چه خبره؟! جالبه که من از همه شون بزرگترم و اگه این کارهای مسخره شونو به روشون نمیارم و مثل خودشون احمقانه رفتار نمیکنم این نیست که نمیفهمم، واقعا علاقه ای به شنیدن حرفاشون ندارم!! روایت داریم که میفرماید:
هرگاه سه نفر در اتاقی بودند، دو نفرشان جدا از رفیق خود، نجوا و صحبتِ درِ گوشی نکنند؛ چرا که این کار، او را اندوهگین می سازد.
امام کاظم(ع)، ج1، ص497
حرفم اینه که همه مون حرفهایی داریم برا گفتن، اگه منو شایسته ی این نمیدونین که حرفاتونو بگین اصلا برام مهم نیست، خیلی هم از این بابت خوشحالم و ازتون ممنونم، چون اگه حرفی رو به من بزنین و بعدها از جای دیگه درز پیدا کنه ممکنه اولین نفر به من مظنون بشین و کلی اعصاب خوردی بوجود بیاد (کما اینکه همین ماه پیش یه همچین اتفاق مشابهی افتاد و اصلا دلمم نمیخواد چیزی راجع به هیشکی بدونم) ولی بهتره که ادب رو رعایت کنین و حرفاتونو توی جاهایی مثل تلگرام بزنین! از طرفی من کلا میزم جایی خیلی دورتر از میز همه ی شماس... خیلی راحت میتونین پیش همدیگه (جایی که من نیستم و خیلی دیر به دیر کارم اون طرفا میوفته) حرفاتونو بزنین ولی آدم رو خر فرض نکنین که اگه اینکار رو بکنین باید بگم که در نهایت احترام خر خودتونین!
۹۷/۰۵/۰۴